سلام به خودم خودش خودت و خدای این خودا!
علت اینکه بعضی موقه ها چیزهای قدیمی رو دور نمی ندازیم یه چیز خیلی سادست.
اره، همونایی که شاید - تاکید شاید! - مثل قبل براتون قشنگ و دوست داشتنی نباشند، اما هنوزم به اندازه قبل دوست شون دارید.
مثل یه گلدون که یه روزی سبز و قشنگ و خوشگل بوده، ازش جز قشنگی چیزیبر نمی آمده ....
بخاطر اینه که این گلدون رو می خواهید نگهدارید، چون به بهار اعتقاد دارید ...
سراپا اگر زرد و پژمردهایم - ولی دل با پائیز نسپردهایم - چو گلدان خالی لب پنجره - پر از خاطرات ترک خوردهایم
سلام علیکم
بله امسال سال من و ماست، سال جوونای اهل کار، اهل اطاعت از دستور رهبر و ولی به نیت رضایت امام زمان.
امسال اقا امام خامنه ای، فرمودند سال همت مضاعف و کار مضاعف است، همان موقه بود، یکی دونفری گفتند برای کیا؟ منم توی دلم به خودم گفتم برای همه، برای شخص من!
بله امسال سالی است که خدا چندین راه برای کار حلال گذاشته جلوی پام و همه چیز ردیف بود، چی ردیف بود؟ خود خدا و بنده های معصومش میگن کار و تلاش برای درآمد حلال برای مرد مثل جهاده، این گل بود و به سبزه ی دستور رهبر هم اراسته شد.
چطوری؟
این میشه دوتا بهانه خوب بهمراه سومی -عشق و علاقه من به کارهای که دوست دارم برای پیشرفت دیگران، کشورم و خودم انجام بدم - که امسال با یکی تیر دوسه تا نشون بزنم و هم این دنیا حساب کتابش رو با واسط های روزی داشته باشم و هم اون دنیا بگم هرچی تلاش و کار مضاعف بوده، همش بخاطر دستور خدا و پیغمبر و ولی فقیه زمانم بودم به نیت راضایت امام زمان (عج) انشاءالله.
خلاصه حسین اقا امسال جدا از دوسال قبله، امسال باید مرد عمل باشی و به فکر انجام وظیفه و تلاش و همت و کار مضاعف باش که به قول قدیمی ها یا خواب صبحه یا آبگوشت کله!
سلام علیکم
گفتم از چیزی بنویسیم که هنوز توی این بهار قشنگ و سال جدید ازش ننوشتم، از دوست و دوست داشتن و عشق
چیزهای قشنگی توی این دنیای خاکی هستند که دوست داشتی اند، مثل دوستان خوبی که برای هم پله های پیشرفت و موفقیت علمی، مادی و معنوی و ... هستیم، دوستایی که خبر ندارند چقدر دوست شون داری، دوستایی که اینقدر دوستت دارند که خبر نداری، دوستایی که باهاشون دوست داشتن رو یاد گرفتی و عشق رو تجربه کردی، دوستانی که تو رو یاد خدا میندازند...
گفتم بنویسم از عشق، چیزی که شاگرد دوست داشتن و فرزند دوستی است.
اینم یکی از رازهای عشقه که تجربه ش کار سختی نیست، اما خودش به گفته شاهدان سخته :دی
سلام بر بندگان خدایان یکتا !!!
اری صاعقه نشانه ایست از نشانه های خدای اگر پول بدهید و به حق خود نیاندیشید. (آیه 13 از سوره ذلت از کتاب سکوت در مقابل حق خوری، نازله در روز روشن)
با ریزش صفرویک های صفحه کلید خویش انجام وظیفه می نمایم تا شما را آگاه کنم از آنچه که آن به!
چرا کفران نعمت میکنید در حالی که در جایی تحصیل می کنید که آموزش الکترونیکی اش در آسمان هفتم ولایت ظلم قرار گرفته است و هر روز و ناروز بر آنتن های مهر و محبت ش صاعقه می خورد!
جایی که فرشتگانی بر آن گمارده شده اند، فرشتگانی چون عزرائیل اعزم که قابض جان و مال و جوانی نوجوانان و جوانان این مرز و بوم می باشد
فرشتگانی چون میکائیل که بر سر امتحان و در روزگار سخت انتخاب واحد و غیر و ذلک باران اشک و باد آه و اندوه را بر صورت و سیرت شما جاری می سازند
فرشتگانی چون دربانان بهشت که به گران قیمتی وقت ملاقات با اعزم آموزش الکترونیکی را به شما میدهند یا حتی نمی دهند مگه الکیه با اعزم ؟
وفرشتگانی زیر دست که چون تعریف فرشتگی، از تمام معصیت های اعزم و خدای خویش معصوم هستند.
و این هستید شما بندگان گنه کار که معصیت خداوند عز و جل کرده اید و بنده ظلم و سمت و شبهه خاری و غیره و ذلک شده اید و خدای فرمود که بر بالای دست خدایان خدایی دیگر دارند و مشاهده میکنید از ریز تا به کل در این بهشت !! خدایگان یکتا !!! وجود دارند.
در این میان فرشته ای نیز وجود دارد که نامش ابلیس است، اری همان شیطان! که معصیت و عدم اطلاعات از خدای این سرزمین که همانا ظلم و ستم بر دانشجو را نه حلال و مباه بلکه واجب کفایی گمارده است، کرده است.
در برزخ سرگردانی او را فرموده اند اگر توبه نکنی و همچنان به کار خیر و کمک به پیشرفت در آنچه ( اصلا به توچه !!! تو چیکاره ی این بندگان ما که سرمایه ی ملی و ریالی ما هستند !!! هستی؟ و غیر و ذلک ) ادامه دهی، در صحرای قیامت که همانا، کمیته ی انظباطی ملی دوست داران همکار است! ... تو را با عدالت زور و قدرت محکوم میکنم که خفه شوی، خفه ی جهنم روندگان.
حال اینچنین است، شما در بهشتی زندگی میکنید و از شیاطینی چون نصر...دی "استغفرالله" در امان نیستید، باشد شکر نعمت کنید تا روز به روز بر عدالت ظلم و ستم و ... اینا بر شما افزوده شده و جای در بهشت فردوس که همانا خاری و ظلت و موفقیت سرافکنانه و زحمت کشانا (البته!) را دارد ، جای گیرید یا نگیرید ... چه فرقی میکنه؟ مگه نه؟
پ ن: این جرقه نتیجه یک صاعقه تخصصی و زیباست!
پ ن 2: فرشته خدایان بودن لیاقتی بس .... می خواهد !
پ ن 3: این پست در صحبت با یکی از دوستان یهویی آمد و اصلا فکر نشده روش و یییهویی بوده، فل چیچی میگن؟ .... همون!
پ ن 4: موضوعه طنزی است که تلخ است، به من چه که حقیقت گاه در نطزی تلخ بیان می شود اخه؟
پ ن 5: بنا به دلایل پیچیده که همای مستان هم اشاره کرده، در این بهشت .... خداست! خدایان زیادند و حتی فرشتگان خدای زیر دستانند!
پ ن6: برای کسانی که وبلاگ خوان حرفه ای نیستند: غلت املایی ها و رنگ ها کاملا با برنامه هستند!
سلام
روزگار سختی دارم، سخت نه اینکه ناراضی باشم، فقط خیلی دارم اذیت میشم، اینم از حکمت های الهی است و ما به رضای خدا راضی
جایی که قراره جای پیشرفت و آموزش و دانشگاه من باشه، نه تنها نیست بلکه چند ماهه که به طور مستقیم شده جایی که اسباب بهم زدن ذهن و زندگی من رو فراهم میکنه
بهانه شون هم دقیقا فعالیت های علمی است که از روز اول به قصد پیشرفت آموزش و دانشگاه و همکلاسی هام شروع کردم
توی چشمم من رو تهدید به کمیته میکنند، بعدش توی چشمم بهم میگن بره کمیته به همکاری خودمون رای میدیم، زیر آبم رو میزنند و مثل کلعب توی چشمم لبخند میزنند ....
عب نداره
هر کاری دلتون میخواد بکنید
من که جوونم و خداپرست، زیر این سنگبار شما سیقل می خورم، چنان که روزی شما که حساب نمی شید، هیچ بنی بشری نتونه من رو توی دست بگیره و ازدستش لیز بخورم
اذیت میشم و ناراحت هستم
اما نگران نیستم چون خدا توی قران گفته کسانی که من رو میپرستند و عمل نیک میکنند و نیت خیر دارند بر آنان نگرانی ای وارد نیست
پیامبر گفت بترسید از کسی که جز خدا کسی رو نداره
بترسید که خدا قدرت رو در دست شما وسیله ای برای نابودی خودتون قرار داد
بترسید از روزی که روی همین کره ی خاکی عدالت علی برپا میشه
بترسید از حرف هایی که میزنید و نیت هایی که میکنید
بترسید از میز و صندلی ریاست و قدرت که روزگاری سخن خواهند گفت و آبروی نداشته شما را بر باد خواهند داد
لعنت به آن کسی که با نیت شر، میخواد شور و شعف جوانان را در علم و پیشرفت به مزاقشان تلخ کند و از بین ببرد
باز خدا میگه، نابود کردن شخصیت یک نفر مثل نابود کردن یک جامعه است
شما با این کارهاتون تا حالا چندتا کهکشان رو نابود کردید
قضاوت با خدا
اگر قصدم شر بوده
اگر توهین کردم
اگر دروغ گفتم
اگر مظلوم واقع شدم
اگر حقم را خوردند
اگر تهدیدم کردند
اگر ترعیبم کردند
اگر تهمت بهم زدند
اگر خنجر از پشت بهم زدند
با خدا
همین و بس !
سلام علیکم
امسال 22 بهمن تهران نبودم، خدا قسمت کرده بود و امام رضا طلبیده بود در راه مشهد بودیم، اما دلم و روحم همه ش توی راهپیمایی بود.
رسیدیم مشهد یه چیزی به ذهنم رسید که گفتم بنویسیم تا بعنوان سندی مکتوب بمونه، حداقل برای خودم!
اونجوری که من بخاطر دارم، آخرین ساندیسی که از نظام جمهوری اسلام ایران خوردم برای 22 بهمن سال پیش بود! اره، نه 9 دی بهم ساندیس دادند و نه 22 بهمن امسال.
اما اینطوری که در عمل مشخصه گویا چنان آن یک ساندیس اثر کرده که، همچنان اثرات آن در ذهن و روح من باقی مانده...
دشمنان جمهموری اسلامی ایران باید قرن ها وقت بگذارند و تحقیق کنند تا شاید، شاید بتوانند درک کنند که چطور نیت های انسان ها یک ساندیس را تبدیل به یک آب حیات می کند برای یک نظام ...
البته آنها به این زودی ها درک نخواهند کرد .... چون نمیخواهند بفهمن، اگر میخواستند تا الان تسیلم شده بودند و شاید اسلام آورده بودند! حتی!
خلاصه اینکه، تا آخرین قطره های ساندیسی که خورده ایم و قسمتی از وجودمان شده پای این نظام می ایستیم.
خلاصه آنکه، اگر روزی آخرین ساندیس های نظام توسط مردم خورده شوند، تا سال ها پاسداری نظام خود را خواهند کرد، حتی بدون ساندیس.
تا کور شود چشم آنکه نخواهد دید
مرگ بر ضد ولایت فقیه
مرگ بر منافق
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر آمریکا
سلام علیکم
بعد یه خوردک دوری از وبلاگ شخصی و اینترنت بدون دغدغه اومدم تا ضرب المثل جدیدی رو که امروز یه لحظه بخاطر بارون ازش استفاده کردم رو توضیح بدهم و بگم که قضیه اش چیست.
یکی از آشنایان که مهندس عمران هستند، بسیار با همسر خویش سر خانواده ایشون شوخی می کنند، چون کلا یزدی ها آدم های خوش مرامی هستند و خانومش هم ذره ای ناراحت نمیشه، به به.
همین الان داست اووی هم یادم افتاد که بعدا توضیح میدم :دی اون خواننده هه منظورم نیستا، قسمت دوم کلمه معنی جیغ را دارد و اووی داستان مخصوص خویش!
ایشون تعریف می کردند که پدرخانوم ما یک عدد موتور یاماها هشتاد داشتند که زیاد هم جوان نبوده است، یه روزی ایشون به پدرخانومش میگه بی زحمت موتور رو بدید من برم اونجا ( نزدیک بوده و قابل دیدن ) اون چیز رو برداریم بیام.
ایشون هم موتور رو میده ایشون تا بروند برش دارن و برگردند، ایشون با همون سرعت کمی که داشتند توی خیابون میرفتند، فرمون رو می چرخونند و میرن داخل خاکی که بایستند ....
ناگهان
صدایی می شوند که می گوید: اوف اوف موتورگم
بار معنایی این جمله چنان سنگین است که از باز کردن آن معذور هستیم و فقط به چند پی نوشت کار را به پایان می بریم :دی
پ ن0: این داستان به خاطر این به یادم اومد که دو روز موتورم زیر بارون بود و هی قلب من میتبید و میگفتم: اوف اوف موتورگم داره خیس مشه، یه وخ سرما نخوره
پ ن1: یزدی ها کلا خیلی ادم های منظم و چیز نگهداری هستند.
پ ن2: چیز نگهدار در پینوشت یک مثل قضیه اون قضیه است که کنیزه به صاحبش میگه من چقدر پول بدم بی خیال این گوشته بشی و نگی من هرشب باهاش برات آبگوشت و غذا درست کنم
پ ن3: خسیس خودتونید ( اگر این به ذهن تون اومد)
پ ن4: به این میگن قناعت واقعی
پ ن5: افتخار می کنم که یک یزدی خدا پرست - وطن پرست -ولایت مدار هستم.