در تفسیر المیزان در توضیح کلمه ((أخلاّء)) ، دوستی چنین تعریف شده است:
کلمۀ أخلاّء جمع خلیل به معنای دوست است. و اگر دوست را خلیل گفته اند بدان جهت است که آدمی، خلّت یعنی حاجت خود را به او می گوید. و ظاهراً مراد از اخلاّء ، مطلق کسانی است که با یکدیگر محبت می کنند. چه متقین واهل آخرت که دوستی شان با یکدیگر به خاطر خداست(نه به خاطر منافع مادی) و چه اهل دنیا که دوستی هایشان به منظور منافع مادی است.
کپی برداری از طرح و یا عکس با ذکر منبع، بالامانع است!
وقتی که یه کار دستی که با کلی علاقه درست شده میشه تابوت مهر...بخاطر مسئولیت!
صحبت از مسئولیت شد، بهتره کم کم به فکر انجام مسئولیت های اصلی تر هم باشیم m4b4b4 که رعایت نکردیم!!!
رونوشت به یاران ...
یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد
باری که حملش نآید زگردون
جز ما ضعیفان حامل ندارد
یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که
لیلی غیراز دل ما محمل ندارد
یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد
البته هرکه دستش به گریبان عشق گیر کرده باشه، می دونه، ولی باز، به هرکسی نگویید که باور کردنش سخت است
گهگاه خسته از شور و شرّ زندگی و افسرده از پست و بلند گذر زمان ، بلمِ دل را در ساحل مناجات باتو آرام میدارم . سکون مییابم و به آرامش میرسم و چه سکونی و چه آرامشی ! چشم از همه هستی به جز تو بسته ، دل از همه غیر تو گسسته ، و دست از همه جز تو شسته ، با تو به راز مینشینم و سفره نیاز میگسترم . خدایا ، مرا از نزد خود به زلال رحمتی بنواز و در کارم به راستی و حق هدایت کن . خدایا ، تو پروردگار منی ، پروردگار آسمان و زمین ، که غیر تو را نخوانم و جز تو را خدای خود نشمرم . خدایا ، مرا جز به سوی خود مخوان ،جز به راستی راه منما و لحظهای به خود وامگذار .
سلام به خودم
خودی که مدت هاست دنبال اینه که یک زمینی رو پیدا کنه که کلی حرف های نزده ش رو بهش بزنه
به کسی که بشه به بزرگواریش اعتماد کرد، یکی مثل ستاره، جدا که ستاره است، چنان دور شده ازم که دستم که بهش نمی رسه هیچ، حتی نمی تونم مثل قبل ببینمش.
بالاخره اونم سوار اسب سفید خوشبختی شده، و ستاره ی شب های قشنگ دیگری است.
حرف هایی که هر کسی هر موقه ای حالیش نمیشه ... جان خودم ...!
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هرکاو شراب فرقت روزی چشیده باشد
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
باقی نمی توان گفت الا به غمگساران
سلام :))
بعضی موقه ها که توی پست هایی روی شوخی نظراتی میدم، بعضی دوستان که من رو از یک جهت خاص می شناسن مینویسند اقای نصرآبادی شما هم....؟ شما دیگه چرا...؟ یا از این اظهار تعجبات.
همیشه هم من یهویی بهتم میزنه که خوب میگه چیه، چی گفتم مگه.
حالا ایناش بماند به کنار، پشت این قضیه چیز مهم تری است به نظر من...
ستاری خداست
خیلی جالبه، اگر قرار بود بنده های خدا از آشکار و پنهان دیگران با خبر باشند چی میشد؟؟؟
اصلا برام قابل تصور نیست ...
خیلی موقه ها پیش میاد که خیلی دلم میخواست اینقدر ساده باشم، که اگر خدا برای یه روز یا حتی یک ساعت ستاری رو گذاشت کنار من سرخوش باشم!
اما خوب خودمونیما، به کسی نگید، شوخی شوخی آدم کارایی میکنه که خودش بعدا خندش میگیره برای کسی تعریف کنه D:
البته همین تعریف نشدنی هاست که گاه میشه راز بین دو نفر، یه وسیله برای شناخت، و از همه مهم تر، میشه تمام زندگی آدم ها
میشه تجریه....میشه همه چیز آدم!