دیگه خیابان های شلوغ شهر، بی روح نیستند..
ترافیک هست، اما صدا، صدایی غیر از ترافیکه..
کوچه ها، دیگه اون کوچه های سوت و کور نیستند..
اینجا بین این همه سر و صدا و ترافیک و شلوغی، یک عالمه آرامش هست.
یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه
خیابون های این شهر بزرگ و شلوغ، خیابون های خشکیده ی این دیار غربت برای من و امثال من، زنده شده به یاد حسین (ع)..
وقتی داری از یه هیئت سنتی برمیگردی خونه، تاب نمیاری و از ماشین پیاده میشی تا قدم بزنی و ببینی این شلوغی شهر رو، دود اسپندها و چراغونی خیابون ها و عبور دسته ها و مردم عزادار و سیاه پوش..
ببینی قربانی های بیشمار رو جلو دسته های عزاداری..
ببینی زن و مرد و پیر و جوون، با هر اعتقاد و ظاهری..
قدم بزنی بین مردمی که توی روزهای عادی سال، خیلی ازشون دور هستی، اما این شب ها اینقدر نزدیک..
اما این شبا همه زیر خیمه یک نفر سینه می زنیم و عزاداری میکنیم..
کجای عالم، غیر از این خاک، میشه شور و نشاط معنوی رو مثل خون توی رگ های شهر، در جریان دید..
کدوم دین و مسلک جز شیعه جعفری، امامی چون حسین (ع) داره، که پیر و جوان بخاطرش آواره خیابون ها میشن تا نیمه های شب...
شکر خدا که حسین داریم..
شکر خدا که رمضان و محرم و صفر داریم..
انشالله تا عمر داریم، زیر این خیمه سینه بزنیم، تا عمر داریم زیر این پرچم، مقابل ظلم بایستیم..
یا از غم حسین بمیریم یا زیر پرچم حسین برای پایداری و سرافرازی اسلام بمیریم..
انشالله..
باز این چه شور است که در خلق آدم است...
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...
گاهی خودت رو در مقابل قدرت خدا می بینی، قدرتی بی انها...
باورم نمیشه یه مدت چندماهی سعی می کردم موازی با قدرت خدا تصمیم گیری کنم...
نعوذبالله.. تصمیم گیری چیه اصلا... چند ماهی سعی می کردم وازی تصمیم خدا حرکت کنم...
و چه بد غفلت و معصیتی ...
واقعا شرمنده ام و ....
به این وسیله در محضر خداوند توبه... توبه بنده های نادم، توبه بنده های کوچک.. توبه بنده های ضعیف... را به جا می آورم
توبه ای آشکار بلکه درس عبرتی باشه برای کمتر کسانی که چون من غافل می شوند...
توبه از منیت... منی که در مقابل خدا هیچ هم نیست ...
توبه از غفلت... غفلت از آیه های قرآن کریم.. روشن ترین اتمام حجت ها ...
توبه ی بنده ی جاهل نزد معبود عالم اسرار غیب ...
استغفرالله ربی و اتوب الیه... هو الذی من لی غیره...
إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿۴۰﴾
ما وقتى چیزى را اراده کنیم همین قدر به آن مىگوییم باش بىدرنگ موجود مىشود (۴۰)
...........................................
الله لا اله الا هو رب العرش العظیم
خداى یکتا که هیچ خدایى جز او نیست پروردگار عرش بزرگ است (۲۶)
...........................................
گاهی خدا برای بار دوم هم میخواهد بگوید ما دعای تو را برآورده میکنیم، بنده یادمان نرفته اولین دعای نظاره ات بر حرم الله...
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿۱۹۵﴾
پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد [و فرمود که] من عمل هیچ صاحب عملى از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید تباه نمىکنم پس کسانى که هجرت کرده و از خانههاى خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شدهاند بدیهایشان را از آنان مىزدایم و آنان را در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درمىآورم [این] پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست (۱۹۵)
تلاوت مجلسی و بسیار زیبا این آیه ( آیات 189 تا 195) از محمد اللیثی
...........................................
وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿۳﴾
و هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس استخدا فرمانش را به انجامرساننده است به راستى خدا براى هر چیزى اندازهاى مقرر کرده است (۳)
پ ن: بسم الله... با توکل بر تو خداوند کریم ... انشاءالله لیاقت بندی خالصانه و زندگی مورد رضایت تو و امام عصر (عج)....
پ ن: در مقابل سه دعای اولین نظر به حرم الله...
مطلب مرتبط:
چقدر خوب و پسندیده است هرازچندگاهی بنشینیم و لیستی موضوعی، از نعمت های مادی و معنوی و علمی و تحصیلی و یا کاری آماده کنیم و شکر نعمت کنیم... بلکه اندکی دور از این هیاهوی شهر و زندگی و دغدغه ها و کمی و کاستی ها، فراموش نکنیم که چقدر چیز برای شکر کردن داریم و غافلیم...
داشتم پیش خودم فکر میکردم حالا هرچی هم من بد، هرچی هم گاهی خیلی سخت میگذره، هرچقدرم گاهی خالی از معنویت میشم و روز و شب ها عذاب میشه... اما خدا بسترهاشو تمام و کمال در اختیارم گذاشته و هرچی هست از منه ...
حیف نیست که الان که یکم رو به راه ترم به لطف خدا، یکم مرور و شکرگزاری نکنم...؟
الحمدلله و صد شکر به این همه نعمت...
خدایا هرچیزی ازمون می گیری بگیر... اما سلامت جسم و روح و معنویت و خودت رو نگیر
منیت رو بگیر و نیست کن، پول و دنیا رو بگیر، اما خودت بمون و لحظه ای رها نکن که همه دنیای من خودتی و خودتی خودت
فَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالًا طَیِّبًا وَاشْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۱۴﴾
پس از آنچه خدا شما را روزى کرده استحلال [و] پاکیزه بخورید و نعمتخدا را اگر تنها او را مىپرستید شکر گزارید (۱۱۴)
سوره ۱۶: النحل – جزء
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۵۲﴾
پس از آن بر شما بخشودیم باشد که شکرگزارى کنید (۵۲)
سوره ۲: البقرة - جزء ۱
هرچه در گودِ زندگی بیشتر قدم می گذاری، بیشتر متوجه جدی بودن و عمق آن می شوی...
جدی بودن خواستگاری و انتخاب و ازدواج و حساب کردن یک عمر، نه بلکه، دنیا و آخرت روی دیگری
جدی بودن مسائل اقتصادی و مدیریتی در موضوع ازدواج که از همان خواستگاری به بعد شروع می شود
جدی بودن تولید نسل و تربیت آن و از آن مهم تر نکته های شدیدا کنکوری ولی شدیدا تشریحی و حساس آن
و بسیاری مسائل جدی که سرآپای این موضوع را احاطه کرده است...
گاهی دلهره هایی عجیب و نگرانی هایی غریب به دل انسان راه می دهد...
اما شما جواب این سوال را به من بدهید تا همه این مسئله ها و مشکلات و سختی ها و امتحان ها را با هم حل کنیم.
کدام بزرگ تر است؟ : همه اینها که گفتم و یا نگفتم!؟ یا خدا!؟
بلکه که : الله اکبر
و در تایید آن: و من یتوکل علی الله فهو حسبه
یه حس غریب...
حس خجالت کشیدن پیش خدا، خجالتی بخاطر اینکه فکر کردی اختیار چیزی دست خودته جز در اون مسیری که قدرت و قَدَرِ خدا تعیین کرده ...
غافل از اینکه...
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ(۲)
اوست کسى که شما را از گل آفرید آنگاه مدتى را [براى شما عمر] مقرر داشت و ا ج ل حتمى نزد اوست با این همه [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مىکنید (۲)
سوره ۶: الأنعام - جزء ۷
32943132832151
قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۱۵﴾
بگو آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم براى کسانى که تقوا پیشه کردهاند نزد پروردگارشان باغهایى است که از زیر [درختان] آنها نهرها روان است در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و [نیز] خشنودى خدا [را دارند] و خداوند به [امور] بندگان [خود] بیناست (۱۵)
سوره ۳: آل عمران - جزء ۳ (+)
سلام...
این روزها... روزهای حساسی هستند، بعد از گذر از چند ماه که فشار فکری و کاری و درسی زیادی بودند، تمام انرژی متمرکز شد روی موضوع اصلی تری... خیلی بیشتر از همه آنها
3943132832151>22212221932181
این موضوع که صحبت یک عمر و بلکه هردوتا عمر است به شدت خودم و خانواده گرامی رو مشغول کرده و بخصوص زمانی که خانواده دورهم جمع هستند تمام وقت حتی.. صحبت است و بحث و گفتوگو و مشورت و هم فکری و درددل و ...
احساس و فشار جدیدی رو این روزها تجربه کردم و می کنم که چنان قدرتمند است که اومدم و جستوجو کردم که ببینم علتش چیه و اگر لازمه برم دکتری چیزی...
این حس رو اینجوری توصیف کنم که انگار حس میکنی بدن بی حس شده و تمام مغز در حال کار هستند، فکر میکنی، تخیل و تصور می کنی و آینده رو با پردازشی سنگین پیش بینی میکنی، داری درددل میکنی، داری حرف میزنی و بحث میکنی و احساساتت هم بدون شک مشغول فیدبک دادن هستند...
بعد از اینکه یکی دوسه چهارساعت میگذره از ای شرایط و صحبت ها، یه حسی خیلی سنگین توی مغز شروع میشه، از گیج گاه سمت چپ... دردی دقیقا از داخل... اینکه انگار مغز یک جسم خارجی است که در جمجمه جا نمیشه و داره ضربانی همگام با قلب میزنه و به استخوان های سرفشار وارد میکنه... و کم کم به جلوی سر و بالای سینوزیت ها اضافه میشه و به کل مغز گسترش پیدا میکنه....
خیلی حس سنگین و عجیب غریبیه چنان که دیگه نمیشه روی پا ایستاد و دیگه به کار دیگه ای پرداخت، تنها راه که تا حالا پیدا کردم، رفتن و خوابیدن است... همراه با اون نبض که انگار مغز میخواد از جمجمه بیرون بزنه.... بماند که صبح که از خواب پا میشی انگار هنوز جای دردهای دیشب باقی موندن...
بله این رشد نمایی ضربان مفز از گیج گاه سمت چپ و جلو و بالا مغز شروع میشه و به ناگهان تمام سر رو در بر میگیره...
کافیه فقط به دوتا عکس و فلش زیر نگاه و دقت کنید تا خودتان پی برید داستان چیست...
احساسات - تفکر - تجزیه و تحلیل - شم و شهود - تفکر جامع نگر - منطق و تصمیم گیری ها و غیره... و در اصل برخورد و تداخل و درگیری بین همه ی اونها...
خدایا کمکمون کن که تو تنها یار و یاوری هستی که عالم و آگاهی به همه ی خیر و صلاح ها...
....
....