سلام علیکم
امسال تابستون که یک سر رفته بودم وطن، در مورد دعوایی بین نصرآبادی ها و همت آبادی ها در مورد چاه آب شنیدم، بعدش متوجه شدم یکی از نصرآبادی های قدیمی و با ذوق تمام وقایع رو بصورت شعر در آورده و کلیپ ش هست، تهیه کردم و دیدم، خیلی جالب بود به نظر خودم، چراکه افراد نام برده رو میشناختم و وقایع همه واقعی بود.
فیلم ها رو اینجا قرار می دم تا شما هم ببینید و لذت ببرید
لینک قسمت اول و قسمت دوم در سایت یوتیوب.
قسمت اول شعر:
سلام علیکم
همان طور که می دانید خداوند و پیامبر و امامان معصوم بسیار به حجاب تاکید فرموده اند، و ان حیا و حجاب نه فقط در پوشش ظاهری بلکه در رفتار و برخوردها نیز باید رعایت شود تا پله ای باشد از پله های آرامش و سعادت جامعه.
در سوره مبارکه نور آنجا که خداوند می خواهد به زنان توصیه کند پوشش لازم
را در مقبل نامحرم داشته باشید ابتدا در مود نگاه مردان توصیه نموده و به
پیامبر اکرم می فرماید:
قل للمومنین یغضوا من ابصارهم
ای پیامبر به مردان مومن بگو نگاه خود را کوتاه نموده و به حرام چشم ندوزند.
اما
بدیهی است نمی شود تنها به این تذکر اکتفا نموده بلکه باید زمینه های نگاه
حرام هم برچیده شود. همانگونه که برای حفظ امنیت اموال یک جامعه نمی توان
تنها به مردم توصیه نمود که چشم به اموال دیگران نداشته باشید و در ملک
دیگران تصرف نکنید بلکه بر این توصیه اشیاء ارزشمند را از دسترس دور نگه
داشت و از آنها مراقبت نمود این است که در فرمانهای الهی که تنها ضامن حفظ
سلامت و امنیت شخص و جامعه است هر دو جهت رعایت شده و دستور لازم هم به
مردان و هم به زنان داده شده است.
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا
تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32)
پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و
هوس) است به طمع افتد.
و این نشان از عمق توجه اسلام ناب به مسئله ی حجاب و حیا و عفاف دارد، چراکه برای برقراری یک جامعه پاک و سالم به هر دو این موارد نیاز است.
انشاءالله ما مردان و شما خواهران گرامی با توجه کامل به این آیات و دستورات زمینه ساز سعادت و آرامش خود و جامعه خویش باشیم.
سلام علیکم
فریب کار تر از ما کیست؟
برای آن که زنده بمانیم، خود را می کشیم ....
پ ن0: روزمرگی در کارها و زندگی
پ ن1: تکنولوژی زدی و توسعه زدگی
پ ن2: زدن از خوشی ها برای رسیدن به همان ها از یه راه احتمالی دیگه
پ ن3: دلبستگی به دنیا و دنیازدگی، یا حتی آخرت زدگی!
پ ن4: ....
پ ن5: توی این دریا ناحدایی نمیکنم، سکان دست خدا، هرجا خواست ببره ...
اگر می ناب نیست بنوشیم
اگر عشقِ ناب نیست غرق شویم
اگر یار نیست زدنیا دور شویم
اما غم هر سه هست که تنها نباشیم
پ ن: می ناب برِ یار است که با عشق در پیاله ما می ریزد و غرق دلدادگی او می شویم...
یک مشت آرامش گم شده
یا حتی
دنبایل یک سر سوزن آرامش گم شده در انبار کاه دنیا گشتن
پ ن: شروع کوتاه نویسی!
سلام علیکم
واقعا جای فکر داره که چرا اینقدر ایمان و یقین مون ضعیف میشه که با داشتن یه خدا به این بزرگی، قدرت و بخشندکی بی نهایتش دنبال دنیا و دنیایی ها هستیم برای کمک.
نمی گم دنیا رو بعنوان ابزار استفاده نکنیم، میگم چرا بت های دنیایی میشن هدف؟ یا افراد میشن خدا؟ چرا .... و چرا .....
خودم روزهایی رو به خاطر دارم که اندازه پوچی احساس حقارت - در اوج خوشحالی و سربلندی - می کردم پیش خدا، چون به عمل دیدم که میشه نمک سر سفره رو از خدا خواست و خدا هم بهترین کیفیش رو بهت میده، اونم به موقه ....
اما چرا هی لینگ میزنم .... معلومه از کم بودن ایمان و اعتقاد و تقوی و ... ایناست ...
سلام علیکم
مدتی بود ننوشته بودم، خوب دیدم که باز بنویسم، عالمی که ده روز قبل از به دنیا آمدن من دنیا ره به مقصد بهشت فردوس ترک کرد اما مهر و محبت ش را در قلب و روح من کاشت و رفت، کسی که یک نفر نبود، یک دنیا بود.
سیاست مداری دین دار، دین داری سایت مدار، روحانی ای بلند مرتبه، شاعری پاک باخته، کسی که در شعرهایش از معشوق ش که از دین ش و عقیده اش برخواسته بود می گفت، کسی که سیاست دینی را به نهایت برده بود و یک پارچه نمود بیرون دیانت ما عین سیاست و سیاست ما عین دیانت ماست بود.
می پرسید چرا اینقدر همه چیز را تفکیک نشده گفتم؟ چون امام تفکیک و تجزیه پذیر نبوده و نیست، از امام و رهبرم آموختم چگونه زندگی و سیاست و اعتقادات مذهبی خویش را بگونه ای مدیریت کنم تا دنیایی هم اگر شبهه انداختند و لغزش های خویش را بیان کردند، پای من ذره ای نلرزد.
از امام خمینی (ره) آموختم، چطور برای دیگران احترام قائل باشم و ذره ای خویش را برتر از دیگران نبینم، از امام آموختم چگونه خویش را وقف تعالی دیگران کنم و خویش را وسیله ای جز اقتدار و خواست خدا ندانم.
مکتب امام خمینی مکتبی بود که مهر و محبت را آموختم، سیاست را آموختم، بصیرت را درس گرفتم و ولایت پذیری را با گوشت و پوست و روح خویش تجربه کردم، مبارزه با ظلم و ستم را با سلاح ایمان و توکل پاس کردم و به گفته امام علی (ع) بنده امام خمینی شدم ....
این روزها هم امام در کنار ما نیست، بیست و یک سال است که جسم امام نیست، اما روح و وجود و اعتقادات و همه و همه امام اینجاست، پیش روی ما، چون فانوسی که کشتی سرنوشت ما را از طوفان های ظلمت و فتنه های اخرالزمان نجات می بخشد.