گلی داشتم
گلی کان را مدت ها قبل کاشتم
گلی داشتم
گلی خوش بو، گلی یک رنگ
گلم اسم ش محبت بود
گلم خاک ش صداقت بود
گلم آب اش رفاقت بود
گلم باغش دیانت بود
گلم تنها ... گلم عاشق
گلم، یکتا گل باغم
گلم یکتا نه تنها بود
گلم در خاک، گلم تشنه
گلم گمگشته و تشنه ...
سلام علیکم
پدر -خدا حفظ شان کند- بارها عرض کردند و می کنند که "کار اونیه که خدا جور کنه" ... و خودشون در عقیده و عمل بهش پایبند هستند.
من و ما هم آموزندگان این درس در تئوری و عمل ...
شخصا این موضوع رو با تمام وجود لمس کردم، اینکه کار اونیه که خدا جور کنه، چون هرچی دارم الان و هرچی هستم دونه دونه از خدا خواستم، خدا هم یکی دوتا گذاشته روش، یا بهترش رو بهم داده، اون هایی هم که نداده اینقدر کم هستند در مقابله داده که بحساب نمیان، حالا بماند یه دنیا حکمت و خیری که پشت ندادن شون بوده.
مسئله اینه که این فقط یه جمله نیست، این یه کتابچه اعتقادی مذهبیه، چطور؟ اینطور:
کار اونیه که خدا جور کنه
1- اشاره به این دارد که در جور کردن کارها خدا یکی است و این نشان از توحید اقتدار خداوندی دارد که این موضوع نیز از توحید وجودی خدا است.
2- بعد از مسئله توحید به مسئله توکل بر خدا اشاره شده که با توجه به آیات قران مومنین و مومنات بر خدا توکل می کنند در نتیجه معتقد بودن به این جمله، ملزوم ایمان داشتن به خداست.
3- با توجه به آیات قرآن مومنین بعد از مشورت با اهل صلاح و تصمیم کار و اقدام به آن- تلاش برای انجام آن- ، به خداوند توکل می کنند، که این موضوع نشان از لزوم پویایی و نشاط و تلاش در مومنین و مومنات دارد.
4- با تکیه و تاکید بر قسمت اول جمله و با توجه به توحید و اقتدار بدون نظیر خداوند، متوجه خواهیم شد که کاری "کار" خواهد بود که توسط بزرگ ترین قدرت و حکیم ترین حکیم جور شود و در این صورت نهایت خیرات و برکات را خواهد داشت.
پ ن1: در جور شدن کارها توسط خداوند وظیفه مومن تلاش و توکل است و ممکن است این امر را خدا به وسیله مومنین دیگر -وسیله خیر- برای شخص انجام دهد.
پ ن2: در نظام خداوند باید همواره خدمت گذار خداوند بود و انشاءالله همیشه در حال خدمت کردن در این نظام باشیم و باشم.
پ ن3: کار اونیه که خدا جور کنه ....
این روزها برگ های زرد و خشک درختان می ریزند
چون گویی درخت، محبت های بی درغ آنها را فراموش کرده
دلشان از درخت سخت می گیرد و می ریزند
صدای خرد شدن برگ ها، صدای شکستن قلب هایشان است
نه! شاید برگ از درخت خسته شده است و پاییز بهانه است
نمی دانم
نمی دانم درخت محبت ها را فراموش کرده یا برگ از درخت خسته است
اما می دانم نباید دل به پاییز سپرد ....
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید:
وَالَّذینَ کَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ
وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
به این معنی لغوی که:
و کسانى که کفر ورزیدند یاران یکدیگرند اگر این [دستور] را به کار نبندید در زمین فتنه و فسادى بزرگ پدید خواهد آمد
و کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و کسانى که [مهاجران را] پناه داده و یارى کردهاند آنان همان مؤمنان واقعىاند براى آنان بخشایش و روزى شایستهاى خواهد بود
و کسانى که بعدا ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کردهاند اینان از زمره شمایند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر [از دیگران] در کتاب خدا سزاوارترند آرى خدا به هر چیزى داناست
.......
- نسبت یاری بعد از موفقیت یا شکست تمام خواهد شد، اما نسب خویشاوندی همیشگی و پایدار است.
- مومنین متحد مانع فتنه و فساد هستند.
- و بر ما سزاورتر است جزئی از مومنین باشیم .... اتحاد قلبی و معنوی و نمودش در دنیای مادی.
مگر آن جوجه اسرائیلی ها در خواب ببیند روزی رو که جرات چنین کاری رو پیدا کنند. قدم از قدم بردارد به نابود نزدیک تر می شوند.
پ ن: منتظر بودم چنین حمله ای صورت بگیره! چون اگر صورت می گرفت احتمالا پیش زمینه جنگی می شد که از نشانه های آخرالزمانه و در اون اسرائیل از صفحه روزگار محو میشه.
پ ن: فک کن!
سلام علیکم
یه یکشنبه روزی بود اگر درست یادم بیاد، زندگ دوم سوم بود تقریبا، کلاس تاریخ
آقای تفتی مثل همیشه بار روی گشاده و با انرژی و البته با وقار -با قد بلند شون- تشریف آوردند سرکلاس و مدتی از کلاس که گذشت قرار شد درس بدهند
کتاب ها رو گذاشتیم روی میز، ورق می زدیم تا برسه درس جدید
کلاس همهمه ای اروم داشت
آقای تفتی هم کجکی روی لبه ی میز نشسته بودند و نظاره گر
دقیقا در یکی از همون لحظه های خلاء صوتی در کلاس، زدم صفحه بعد و رسیدم به عکسی از جوانی های آقای هاشمی ...
یه لحظه به شوخی بلند فکر کردم و گفتم: اِ اکبره؟ O_o
همه به آرومی زدند زیر خنده ... یکی از اون ته کلاس یه تیکه ای اومد ... اِ ایشون از همون جوونی ....
استاد بدون تردید و فاصله:
بفرمایید بیرون
آقای نصرآبادی شما هم بفرمایید بیرون
من: برای چی من؟ من که چیزی نگفتم!
آقای تفتی:بله درسته، اما شما باعث شدی و شرایطی رو ایجاد کردی که کسی ازش سوء استفاده کنه ...
... سکوت کردم، کتاب رو بستم و با لبخند از کلاس خارج شدیم و رفتیم حیاط ...
پ ن1: ایشون استاد بسیار خوبی بودند و لبخند من هم بخاطر این بود که می دونستم این یه درسه و تاثیری در نمره ام نخواهد داشت، ناسلامتی شاگرد مثبت کلاس بودیما :دی
پ ن2: توی کل تحصیل دوبار از کلاس خارج شدم، یک بار سر این قضیه و یک بار هم سر قضیه "انقلاب سفید" که اون هم از تنها سران فتنه اش بودم -مدرک ش هم موجوده-.! :دی
پ ن3: رابطه عنوان متن و مشروح پست اگر شبیه تاریخ معاصر ماست تقصیر من نیست، تقصیر درس های تاریخی است که خیلی شبیه هم هستند :دی