سلام به شما و به وبلاگ خودمون.
خیلی وقته وبلاگ نویسی نکردم با اینکه کلی ایده و یادداشت داشتم و البته حتی قرار بود نویسنده محترمی افتخار بدن و اینجا بنویسند، بالاخره دیگه مالکیت معنوی دارند نسبت به داشته ها و حتی نداشته های بنده.
حالا چی شد که اومدم بنویسم؟ و خلاصه هم میخوام بنویسم؟ یه عکس و یک نظر جالب که خودش یک پیام بود، یه سبک زندگی و یک نوع تفکر.
عکسی قرار داده بودم از جاپایی سومی که برای موتور تهیه کرده بودم و یه متن طنزی هم نوشته بودم و حتی اسمس کرده بودم به رفقا من باب تبلیغ که یک بزرگواری نظر جالبی گذاشتند.
با عرض سلام و ادب خدمت مسافرین پروازهای موتوسفر نصرآبادی. در راستای آسایش و رفاه شما مسافرین محترم در سفرهای سه ترک! یک جفت جاپایی سوم تهیه و بر روی موتونصرآبادی نصب خواهد شد. هدف ما جلب رضایت شماست :دی! عمر هم دست خداست و ما فقط وسیله ایم!!
یه برداشت خیلی ساده و یه قیاس کلی با اون چیزی که توی ذهنم بود، یه چیز جالب رو به ذهنم آورد و انگیزه ای شد برای نوشتن ش توی وبلاگم.
اینجوری می نویسم نتیجه با شما:
بزرگوارانی رو توی فامیل و آشنایان دیدم که زندگی و رفت و آمد بهشون سخت میگذره چون وسیله ندارند، وسیله منظور دقیقا ماشینه و رفت و آمد با موتور رو خطرناک، ضایع و سخت می دونند.
و بسیاری هستند که به شخص بنده میگن چقدر خوبه وسیله داری و راحت رفت و آمد میکنی، در حالی که شخصا خودم از سرما و گرما خوردنش، دود و زمین خوردن ش و زخمی شدن هاش هم توی ذهنم تصویرها و خاطره هایی میاد و میگم انشالله خدا بهتون وسیله خوب به غیر از موتور بده. که اگر موتور خوبه اونا خیلی بهتره.
اما حالا این برداشت و نظر جالب رو که زیر عکس بالا قرار داده شده، ببینید:
اولی که دیدم نوشتند خوشبختی مفرط برام عجیب بود، که کجای این داستان به خوشبختی ربط داره؟ پرسیدم منظور چیه و نظر دوم قرار داده شد.
میدونید چه برداشتی کردم؟ که احتمالا ایشون و همسرشون با موتور خاطره های خوبی رو باهم رقم زدند و وسیله ای بوده برای خوشبختی شون، یعنی یه جوری ازش استفاده کردند و دیدشون نسبت به این وسیله ی رفت و آمد طوری بوده که اسم ش رو گذاشتند "خوشبختی" ...
اخه میدونید؟ ما هم قدیم ندیم ها که دبستان راهنمایی بودیم و کل خانواده با موتور همه جا می رفتیم جز سفر! پراید نام گذاری ش کرده بودیم و می گفتیم با پرایدمون اومدیم. و واقعا هم با تمام سختی هاش و خیس آب شدن ها و لرزیدن از سرما روی موتور، راضی بودیم و لذت ش رو می بردیم. حالا بماند ما بزرگ شدیم و دیگه دوترک هم جامون نمیشه
حالا یه نکته جالب ترتر رو هم که برداشت کردم از اون نظر بخونید:
که چه دید قشنگ و جالبی دارند ایشون، که وقتی این موتور سه ترک میشه، یعنی یکی به این دو نفر اضافه میشه دیگه اسم اون "خوشبختی مفرط" هست... چیزی که من ازش حس قوی مادری و خوشحالی از متولد شدن یک فرزند و در نهایت اضافه شدن یک ترک سوار به این موتور رو برداشت کردم.
به نظرتون با این اوصاف به نظر شما خواننده محترم، خوشبختی چیزی غیر از این هست؟ یا به نظرتون این دید و همدلی چیزی جز خوشبختی هست؟ اصلا خوشبختی مگه چیه؟ مزدا سه؟ پراید؟ یا با موتور یعنی نمیشه حس خوشبختی کرد؟ اصلا موتور می تونه اسباب خوشبختی باشه؟
اصلا یه سوال بهتر از همه سوالای بالا:
به نظر شما نفس وجود موتور این حس خوشبختی رو ایجاد کرده؟ یا خوشبحتی از جای عمیق تری چون فکر و دل این خانواده بر اومده؟
به جرات میگم که جواب به این سوال ها، یکی از راه های خوشبختی است، حتی یکی از رازهای خوشبختی.
حدیث با همین موضوع:
رسول الله (ص) می فرمایند: القناعة مال لا ینفد.
قناعت مال و ثروتی است تمام نشدنی. «مستدرک الوسائل، ج 15، ص 226»
و همچنین إمام الحسین (ع) می فرمایند: القنوع راحة الأبدان.
امام حسین - علیه السّلام - فرمود: قناعت مایه آسایش تن است. «بحارالانوار، ج 78، ص 128»
مطالب مشابه: