-
مرگ موش
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 01:31
یه موشه میره داروخونه میگه: مرگ من ندارید!؟ کاش موش بودیم که مرگمون خریدنی بود!
-
بازی نا سالم
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 01:28
یکی بود یکی نبود وقتی این بود اون یکی نبود وقتی اون بود این یکی نبود مگه قایم موشک بود!؟ هر چی بود بهتره بیکار بودن بود نبود!؟
-
سال دل چه غلط ها می کرد
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 01:12
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد چه غلط ها که کزان اول، با ما می کرد گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است طلب از دلِ مای یه لا قواها می کرد اندک حقوق خود، برِ خویش<->مامان بردم دوش کو به تایید، خانه و ماشین معما می کرد دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست و اندر آن آینه خنده به ریش کوته ماها میکرد من سرانجام...
-
فیل ما
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 21:30
یاد هندوستان کردندی همی هــعــی
-
دیکتاتوری و سرکوب بر احساسات
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 14:13
گاهی اینقدر خواسته ای از صمیم قلب و جدی ت رو اینقدر به سخره و شوخی می گیرند که حس سرخوردگی بهت دست میده و احساست رو به اون موضوع خفه شده و غریب درمیابی... یه همدم
-
خسران
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 23:58
-
رابطه فیزیک و عشق
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 23:01
عاشقی بود معشوق را خیلی دوست داشت بعد یهویـــی عشق ش ته کشید ( کشاند ) معشوق احساس عاشق بودن می کرد ... طی بررسی های اعلام شده دانشمندان علم نجوم! اعلام کردند این موضوع از قانون القای جریان مغناطیسی و ایجاد جریان القایی پیروی می کند.
-
طلب اسارت
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 22:18
دل از دست غمت شادی نخواهد که این ویرانه آبادی نخواهد رهایی از کمند دوست؟ هیهات! اسیر عشق آزادی نخواهد منبع: گودر
-
یا دیکتاتوری باید باشه یا دیکتاتوری
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 00:05
یا باید دیکتاتور باشی یا تحت سلطه دیکتاتور ولاغیر پ ن: ترخیص شده از کتاب قوانین فلسفی فیزیکی همایونی!
-
مسابقه نابرابر
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 23:57
آدم دو پای سه بعدیِ فانیِ محدود با زمانِ بی بعدِ خستگی ناپذیر در رفتن حالا مسئله اینه چطوری این افسارگسیخته رو بکنی مرکب برای رسیدن به هدف خودت
-
تاخیر زمانی
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 23:50
هر موقه شروع کنی دیر نیست! وقت در ازای دادن طلا چیزی بگیری سوده!! هر موقه ماهی رو از آب بگیری میمیره!!! شدیدا حس می کنم این سه سال دانشگاه عقب موندم از جایگاه واقعی که می تونستم و دوست دارم، خدا کمکم کن قدم های سنگین اول رو بردارم و شتاب بگیریم. قول میدم رضایتت رو جلب کنم.
-
خدا ....؟
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 18:09
-
نا رفیقان با ما بد کردند و رفتند ....
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 09:55
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه میپنداشتیم تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرونگذاشتیم گفت خود...
-
امید تا مرز نابودی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:37
هیچ موقه اون شب دوران آموزشی رو یادم نمیره که از خدا خواسته بودم یه چیزی رو ردیف کنه ردیف نشد یاد شب قبلش افتادم که آیه قرانی خونده بودم که توش خدا گفته بود اگر دست تون رو میگیریم مغرور نشید از بس سر نمازها خداروشکر می کردم که لحظه لحظه کمکم میکنه، حس کردم تبدیل به غرور شده و این غرور باعث شده شامل اون آیه بشم...
-
پند گیر بچه
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 22:04
وقتی چهار ماه بگذره چیزی هم به شما اضافه نشه شما فقط ضرر کردید چون عنصر سومی رو از دست دادیدکه هیچ جروه بر نمیگرده وقت رو استاد معماری امروز بعد کوئیز گفتند ...
-
قاتل کوچک
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 20:56
هیچ موقه چیزهای کوچک را دست کم نگیرید ! بالاخره بعد چند بار سفت کردن این پیچ کوچ که در قفل فرمان خدمت می کند، امروز به طرز وحشتانکی و بصورت ناگهانی زدمون زمین، که باتوجه به قدرت نگهدارنده ما خودش رو شکر سالم از این سانحه جان سالم بدر بردیم و فقط کمی مچ پا متحمل فشار شدم و خراش خروشی بر روی تانگ عزیز نشست.
-
باشه بهش میگم
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 16:06
کیست مرا یاری کند؟ قضیه همون شاخ و دومه است! +
-
مسئله مهم شاخ و دم!
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:51
از جمله خلایقی که شاخ و دم ندارد تنهایی است. باور نمی کنی؟ خوب پس خوب نگاه کن ببین شاخ و دومی می بینی؟
-
پایان رفاقت
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:31
یه نقطه است. مثل بقیه جمله ها. واقعا نمی دونستی؟ چند کلاس درس خوندی؟
-
یاد و نامش گرامی باد
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:28
روزگاری پسر درس خونی بود. کوش؟ دیگه نیست! کجاس؟ نمیدونم! خودمم دنبالشم! پ ن: از یابنده تقاضا داریم آنرا به نزدیک ترین صندوق صدقه بیاندازد. چرا؟ نمی دونم!
-
درس و امتحان زندگی اینطور نشه خوبه!
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:24
امروز مطلع شدیم که یه ساعت دیگه در علوم نامی کلاسی مدار گونه برگزار می شود! نخوانده ایم نمی رویم! چند روز پیش مطلع شدیم فردا روزی معماری نامی امتحان داریم! کار نرفتیم بخاطرش! نمی توانیم بخوانیم! می خواهیم امتحان را برویم! خجالت هم خوب چیزی است ها. نه؟
-
نیازمندی ها
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:22
این روزها دلم سحر خیزی دوران خدمت رو می خواد امید به آینده ای که در طول روز موج می زد و لقیان می کرد ذوقی که موقه خروج از در پادگان بسمت خونه فوران می کرد و شادابی بی خود اون روزها به امید آینده و دنیایی کار که منتظر منند!
-
خواب بود نه؟
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 15:19
دیشب خواب می دیدم او بالا بود و من پایین او خوش بود و من ناخوش گفتم بیا کنار من خندید و گفت نه! پ ن: با تغییر و تلخیص و توهم و اینا
-
من و مرحله دوم بازی زندگی (گزارش تصویری)
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 11:44
کلا زندگی رو میشه به شکل های متفاوتی و خنده داری به چند مرحله تقسیم کرد. یکی از اون الگوریتم های تقسیم (الان سرکلاس آنلاین الگوریتم هستیم! ) تقسیم بر اساس وضعیت مالی، انرژی و جوونی و تفریح و خوش گذرونی است. زمانی که انرژی داریم، زمان داریم .... ولی پول نداریم. ....... زمانی که شدیدا کار می کنیم، پولی داریم، انرژی...
-
یاد ایام بخیر
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 00:33
یاد دوران بخیر همین تا چهار 5 سال پیش... امشب داشتم به سید مهدی می گفتم، یادش بخیر یه روزی درسی نبود که نشه جمع ش کرد، حتی اگر شده 5 صبح بعد نماز نمیخوابیدم و تا هشت که امتحان بود، حتی در راه می خوندم کتابا یکی دو و حتی سه دوری خونده میشد، همیشه قبل امتحانا لذت خاصی داشتم از بس مسئله های سخت سخت رو حل کرده بودم معدلا...
-
پندی از دنیایی پهناور
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 00:17
بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکردهای بیشتر افسوس میخوری تا بابت کارهایی که کردهای. بنابراین روحیه تسلیمپذیری را کنار بگذار. از حاشیه امنیت بیرون بیا. جستجو کن. بگرد. آرزو کن. تلاش کن، کشف کن، برس و دست پیدا کن ... و لذت ببر و انگاه در اخر توکل را نیز فراموش نکن. پ ن: فیدی از فیدهای دنیای فرفر با تغییر
-
حدیث از پیامبر (ص) . کاش همیشه کودک باشیم
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 13:22
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: اُحِبُّ الصِّبْیانَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ : اَنـَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤونَ ، وَالثّانى : یَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ وَ الثّالِثُ : یَخْتَصِمونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ وَ الرّابِـعُ : لا یَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا وَ الْخامِسُ : یُعَمِّرونَ ثُمَّ یُخَرِّبونَ کودکان را به خاطر پنج چیز دوست...
-
عیدی
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 01:38
خیلی موقه ها به خودم میگم چه جوونی هستیم که جوونی نمی کنیم ... حضرت محمد (ص) : خداوند جوانى را که جوانى نمىکند به دیده تحسین مى نگرد. خوب پس با خود پیامبر حساب کتاب می کنیم این قضیه رو بعدا. عیدتون مبارک باشه. خدایا به خاطر این ولادت پر برکت شکرت که سزاوار خدایی هستی یکتای تنهای بی همتا
-
کاریخته
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 01:33
-
به یاد دیگری بودن به سبک این روزها
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 22:16
کی این روزا به فکر دیگری است؟ دشمن. پ ن: به فکر چگونه ضربه زدن. پ ن: بازم به مرام دشمن که یامونه!! پ ن: چه خوبه ما هم یادش باشیم، کمترین کاره!