آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

مثل یه مرد ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بنده پروری به سبک پروردگار بی همتا

رسم تربیت رو باید از بی نظیرترین مربی و پروردگار آموخت ... 


إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُرْدِفِینَ ﴿۹﴾

[به یاد آورید] زمانى را که پروردگار خود را به فریاد مى‏طلبیدید پس دعاى شما را اجابت کرد که من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم کرد (۹)


وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿۱۰﴾

و این [وعده] را خداوند جز نویدى [براى شما] قرار نداد و تا آنکه دلهاى شما بدان اطمینان یابد و پیروزى جز از نزد خدا نیست که خدا شکست ناپذیر [و] حکیم است (۱۰)


سوره ۸: الأنفال - جزء ۹ .


گاهی خدا بنده رو اینجوری دوست داره، و چه زیباست بنده پروری یکتا پروردگار من...

یه حس غریب

یه حس غریب...

حس خجالت کشیدن پیش خدا، خجالتی بخاطر اینکه فکر کردی اختیار چیزی دست خودته جز در اون مسیری که قدرت و قَدَرِ خدا تعیین کرده ...


غافل از اینکه...

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ(۲)

اوست کسى که شما را از گل آفرید آنگاه مدتى را [براى شما عمر] مقرر داشت و ا ج ل حتمى نزد اوست با این همه [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى‏کنید (۲)

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷ 


32943132832151

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۱۵﴾

بگو آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم براى کسانى که تقوا پیشه کرده‏اند نزد پروردگارشان باغهایى است که از زیر [درختان] آنها نهرها روان است در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و [نیز] خشنودى خدا [را دارند] و خداوند به [امور] بندگان [خود] بیناست (۱۵)

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳ (+)

راه میانبر، رستگاری در چند دقیقه

یادمه اون موقه های که نوجوون بودم، وقتی پدرم مردونه جلو خانواده و یا دونفری نصیحتم می کرد، دقیقا حس میکردم لحظه به لحظه دارم کوچیک میشم و آب میشم... حتی حس فیزیکی کوچیک شدن داشتم!


اما چند وقتی است هر وقت چه جلو خانواده و چه دونفری میشیم پدر و شروع می کنند رگباری نصیحت کردن، حس خوبی دارم ... حس میکنم دارم عصاره چند ده سال زندگی و تجربه رو رایگان هدیه می گیرم... و در اصل حس میکنم دارم بزرگ میشم...



امشب هم طبق راه و روشی که اخیرا به جدّ در پیش گرفتم، نشستم جستوجو کردن و محک زدن داستان نصیحت شنوی از منظر دین و شریعتم و به چه چیزهای جالب و قابل تاملی رسیدم... 

 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


امام جواد علیه السلام در این باره فرمودند:

اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللّه  وَواعِظٍ مِن نَفسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ؛

مؤمن نیازمند سه چیز است: توفیقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خویش و پذیرش از نصیحت کنندگان.


امام على علیه السلام:

لا واعِظَ أبلَغُ مِن النُّصحِ؛

هیچ واعـظـى مـؤثرتر از نصیحت نیست.


مَن قَبِلَ النَّصیحَةَ سَلِمَ مِنَ الفَضیحَةِ؛

هر کس نصیحت را بپذیرد، از رسوایى به سلامت مى ماند.


امام سجاد علیه السلام:

و أَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَن تَلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشرَئِبَّ لَهُ قَلبُکَ وَتَفتَحَ لَهُ سَمعَکَ حَتّى تَفهَمَ عَنهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنظُرُ فیها فَإن کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدتَ اللّه  عَلى ذلِکَ وَقَبِلتَ مِنهُ وَعَرَفتَ لَهُ نَصیحَتَهُ... ؛

حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى... .


پس چقدر خوبه مسلمون باشیم، مسلمان واقعی، به قول پدر به اون چیزی که میدونیم علم کنیم که خدا هرآنچه نمیدونیم رو بهمون الهام میکنه انشاءالله و در راه زندگی مون قرار میده...


شاهد و تایید این حرف پدر هم این حدیث:

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

تقوای کامل این است که آنچه نمی‌دانی یاد بگیری و به آنچه می‌دانی عمل کنی. (میزان‌الحکمه/4/3638)


و در نهایت حرف اول و آخر را خداوند کریم در تایید درستی مطالب ذکر شده، در قرآن کریم می فرماید:

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ( معنی و ادامه آیه ) ...

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا  ( معنی و ادامه آیه ) ...

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا ...


رستگاری سخت نیست، همین چند دقیقه نصیحت شنیدن ها از پدرمادر، استاد و معلم، عالم و واعض، رهبر و ولی، امام معصوم و در نهایت خداوند کریم است..


منبع احادیث


پخته نیست.. سوخته..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آه از دمی که تنها...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

                                             در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد


آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله 

                                    در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد


خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا

                                               صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد


از آه دردناکی سازم خبر دلت را 

                                              روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد


پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا

                                          مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

2221932181>63612162

سند فشارهای عصبی این روزها!

سلام...


این روزها... روزهای حساسی هستند، بعد از گذر از چند ماه که فشار فکری و کاری و درسی زیادی بودند، تمام انرژی متمرکز شد روی موضوع اصلی تری... خیلی بیشتر از همه آنها

3943132832151>22212221932181

این موضوع که صحبت یک عمر و بلکه هردوتا عمر است به شدت خودم و خانواده گرامی رو مشغول کرده و بخصوص زمانی که خانواده دورهم جمع هستند تمام وقت حتی.. صحبت است و بحث و گفتوگو و مشورت و هم فکری و درددل و ...


احساس و فشار جدیدی رو این روزها تجربه کردم و می کنم که چنان قدرتمند است که اومدم و جستوجو کردم که ببینم علتش چیه و اگر لازمه برم دکتری چیزی...


این حس رو اینجوری توصیف کنم که انگار حس میکنی بدن بی حس شده و تمام مغز در حال کار هستند، فکر میکنی، تخیل و تصور می کنی و آینده رو با پردازشی سنگین پیش بینی میکنی، داری  درددل میکنی، داری حرف میزنی و بحث میکنی و احساساتت هم بدون شک مشغول فیدبک دادن هستند...


بعد از اینکه یکی دوسه چهارساعت میگذره از ای شرایط و صحبت ها، یه حسی خیلی سنگین توی مغز شروع میشه، از گیج گاه سمت چپ... دردی دقیقا از داخل... اینکه انگار مغز یک جسم خارجی است که در جمجمه جا نمیشه و داره ضربانی همگام با قلب میزنه و به استخوان های سرفشار وارد میکنه... و کم کم به جلوی سر و بالای سینوزیت ها اضافه میشه و به کل مغز گسترش پیدا میکنه....


خیلی حس سنگین و عجیب غریبیه چنان که دیگه نمیشه روی پا ایستاد و دیگه به کار دیگه ای پرداخت، تنها راه که تا حالا پیدا کردم، رفتن و خوابیدن است... همراه با اون نبض که انگار مغز میخواد از جمجمه بیرون بزنه.... بماند که صبح که از خواب پا میشی انگار هنوز جای دردهای دیشب باقی موندن...


بله  این رشد نمایی ضربان مفز از گیج گاه سمت چپ و جلو و بالا مغز شروع میشه و به ناگهان تمام سر رو در بر میگیره...


 کافیه فقط به دوتا عکس و فلش زیر نگاه و دقت کنید تا خودتان پی برید داستان چیست...

احساسات - تفکر - تجزیه و تحلیل - شم و شهود - تفکر جامع نگر - منطق و تصمیم گیری ها و غیره... و در اصل برخورد و تداخل و درگیری بین همه ی اونها...


خدایا کمکمون کن که تو تنها یار و یاوری هستی که عالم و آگاهی به همه ی خیر و صلاح ها...


....

....