روزگاری پسر درس خونی بود.
کوش؟
دیگه نیست!
کجاس؟
نمیدونم! خودمم دنبالشم!
پ ن: از یابنده تقاضا داریم آنرا به نزدیک ترین صندوق صدقه بیاندازد. چرا؟ نمی دونم!
امروز مطلع شدیم که یه ساعت دیگه در علوم نامی کلاسی مدار گونه برگزار می شود! نخوانده ایم نمی رویم!
چند روز پیش مطلع شدیم فردا روزی معماری نامی امتحان داریم! کار نرفتیم بخاطرش! نمی توانیم بخوانیم! می خواهیم امتحان را برویم!
خجالت هم خوب چیزی است ها.
نه؟
این روزها دلم سحر خیزی دوران خدمت رو می خواد
امید به آینده ای که در طول روز موج می زد و لقیان می کرد
ذوقی که موقه خروج از در پادگان بسمت خونه فوران می کرد
و شادابی بی خود اون روزها به امید آینده و دنیایی کار که منتظر منند!
دیشب خواب می دیدم او بالا بود و من پایین
او خوش بود و من ناخوش
گفتم بیا کنار من
خندید و گفت
نه!
پ ن: با تغییر و تلخیص و توهم و اینا
کلا زندگی رو میشه به شکل های متفاوتی و خنده داری به چند مرحله تقسیم کرد.
یکی از اون الگوریتم های تقسیم (الان سرکلاس آنلاین الگوریتم هستیم! ) تقسیم بر اساس وضعیت مالی، انرژی و جوونی و تفریح و خوش گذرونی است.
زمانی که انرژی داریم، زمان داریم .... ولی پول نداریم.
.......
ادامه مطلب ...یاد دوران بخیر
همین تا چهار 5 سال پیش...
امشب داشتم به سید مهدی می گفتم، یادش بخیر یه روزی درسی نبود که نشه جمع ش کرد، حتی اگر شده 5 صبح بعد نماز نمیخوابیدم و تا هشت که امتحان بود، حتی در راه می خوندم
کتابا یکی دو و حتی سه دوری خونده میشد، همیشه قبل امتحانا لذت خاصی داشتم از بس مسئله های سخت سخت رو حل کرده بودم
معدلا بالا نوزده تا قبل دانشگاه، همیشه جز سه تا شاگرد اول، حتی یادش بخیر قرآن خوندن سر کلاسا ....
یادش بخیر با لهجه یزدی ادبیات و زبان فارسی و تاریخ خوندن برای همکلاسی ها سر کلاس درس ...
یادش بخیر ...
یادش بخیر ....
کجایی حسین؟ درس ها واقعا اینقدر سخت نیستند، میدونی، اما خودت نیستی که اینجوریه.
یاد اون حسین بخیر ...
بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکردهای بیشتر افسوس میخوری تا بابت کارهایی که کردهای. بنابراین روحیه تسلیمپذیری را کنار بگذار. از حاشیه امنیت بیرون بیا. جستجو کن. بگرد. آرزو کن. تلاش کن، کشف کن، برس و دست پیدا کن ... و لذت ببر
و انگاه در اخر توکل را نیز فراموش نکن.
پ ن: فیدی از فیدهای دنیای فرفر با تغییر