آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

امان از دسته ...

سلام سلام


امان از دست عشق ...

          امان از دست مهر و محبت

                             امان از دست دلدادگی و دلبری

                                      

امان از دست آدمی زاد با این سیستم پیچیده

           امان از دست خدا با خلق این همه مخلوقه پیچیده

                             امان از عقل محدود و گسترده ی این انسان حریص


از همه و هرچی امان هست بگذریم، سخن دوست خوش تر است...

چه احساس و باحال و قشنگیه دوست داشتن ...

مطلبی در مورد حجاب و نظر من در مورد آن.

سلام علیکم


لطفا اگر این دو مطلب را که در لینک زیر است، دانلود می کنید، هر دوتای آن را به خوبی مطالعه کنید و با کنار هم گذاشتن آن، منطقی تر از هر دوتا مطلب نتیجه ای برای خود بگیرید.


لینک دانلود.

دوستی مثل قند نیست

سلام علیکم


گاها دوستی ها به جاهای خوب و قشنگی میرسن، مدت هاست که در تلاشم حداقل اول برای خودم تعریف های خوب و جامعی از عشق و دوستی و اعتماد و محبت و غیره داشته باشم.


دیشب به یه چیز خوب رسیدم که براتون می نویسیم.

یه دونه قند رو بذارید روی زبونتون، نزدیک به آخرهاش، بعد هی بمکید و قورتش بدید!

چه احساسی بهتون دست میده؟

شاید یکم گلوتون رو بزنه و خوشایند نباشه، بعد مدتی هم هیچ خبری از شیرینی نیست.


اما به نظر من دوستی اینجوری نیست و نباید باشه...

دوستی باید قشنگ و شیرینی باشه و شیرینیش گلو رو نزنه و پایدار باشه که بعد یه مدتی تموم نشه و خبری ازش نباشه.

این شیرینی هم یکمش با تلخی هایی که گاها ایجاد میشه جبران میشه، خوب و بدش رو نمیدونم دقیق اما خوب.


قشنگی ش به همینه که شیرینی ش اندازه و پایدار باشه.
دوستی اگر قشنگ و واقعی باشه حتی وقتی هم که نباشه (به هرشکلی، کم و زیاد..) شیرینی و قشنگیش هست و لذت میبری حتی از خاطراتش.
مثل قند نیست که یهو آب شه و حتی گلوت رو بزنه و بعدشم کلا نباشه

قند نیست دوستی
ولی کلی شادی رو مثل قند توی دل آدم آب میکنه.

معتادم که هستم، آخه اینجوری باید ...

سلام علیکم


اول بگم که معتاد خودتونید ای کسانی که با دیدن عنوان فکر بد کردید.

مثل همیشه بدونه مقدمه میگم...

دوسال پیش که وارد دانشگاه و آموزش الکترونیک شدم، رشته ی فناوری اطلاعات، بنا به ویژگی های این نوع آموزش و نیاز همیشگی به اینترنت، ای دی اس ال رو وصل کردم.


هم یادمه هم یادم نیست! ترم یک دو اینا خیلی کمتر الان بغیر از کلاس آنلاین یا کار درسی پای سیستم و اینترت مینشستم، اما خوب ترم دو و دو به بعد این کم کم زیاد شد.

بالاخره قسمت عظیمی از وابط اجتماعی دانشگاهیم از طریق اینترنت برقرار می شد.


بالاخره بودن در جایی و یا استفاده از چیزهایی، تعلقات و سرگرمی و دلگرمی هایی رو بوجود میاره، صبحبت با دوستان، اینترنت گردی، سر موضوعات مورد علاقه، وبلاگ نوسی و غیره ...


از آنجایی که بخاطر شرایط (یه مقداری از اشتباهات رو کامل بر دوش اموزش و مسئولینش میذارم!) خیلی از زمانم رو پای سیستم بودم، کم کم همه ی وقتم رو پر کرد به شکلی که حداقل از یک سال پیش یا شاید کمتر، همین که بیدار بشم، یا بیام خونه، سیستم رو روشن میکنم.

الکی نه ها! بالاخره هدفی دارم از این کار، که یه سریش رو ذکر کردم.


دیشب داشتم با یکی صحبت می کردم و مثل همیشه مشغول کوچک ترین سرگمی موجودم بودم، که مادر شدید به این قضیه اعتراض کردند!

هم قضیه ی روشن بودن چراغ و اذیت شدن ایشان و غیره مطرح بود و هم معتاد شدن من به این!!!


خوب می دونید من چی میگم؟ میگم فکر کردین من خوشحالم که هیچ سرگرمی و خوشی ای ندارم، الا این!! که خیلی برام کمه گاها و از نظراتی؟

فکر کردین من خوشحال نمیشم که کاری که یکم علاقه دارم داشته باشم، برم سرکار، خونه نباشم، در آمد داشته باشـــــــــــم و کار مفید بیشتری بکنم؟

فکر نمی کنید که من خوشحال میشم اگر چیزه دیگه ای هم باشه که بتونه خیلی خوب سرگرم و خوشحالم بکنه؟آیا فکره فراهم کردنش بودید؟ ( انتظاری ندارم واقعا، اما خوب سوالیه).


خلاصه: اولا که همه ی وقتم پشت این سیستم و اینترنت ، همه عمرم بهتره بگم، تلف نشده و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم.

دوما که خوب این ک نوع وقت گذرونی ، درس و سرگرمیه برای من که فعلا جایگزین خوبی نتونستن پیدا کنم که اینقدر دم دست باشه و شما نیز..!

سوما خوب بهتره یکم درک کنید شرایط رو و اینکه تقصیر خودم نبوده، خودمم به شکل اعتیاد نمی خوامش.


ان الله یحکم بینکم، مثل خدا منطقی و به حق قضاوت کنید.


سلامتی طلاتر از طلای وقت ...

سلام علیکم


بی مقدمه شروع میکنم

خیلیا فکر می کنند که وقت طلاست، خیلی ها فکر می کنند طلا صلاست، خیلی ها خیلی فکر های قشنگ می کنند، فکرهایی خیلی منطقی و عقلانی...

اما دریغ و غافل از چیزایی که معصومین که: معصومین ما گفتند، تا از دست ندیمشون قدرشون رو نمیدونیم و اگر نبودند که گرفته شوند سرکش می شدیم;سلامتی، جوانی، آخرت در مقابل زندگی فانی دنیا.

خیلی جالبه که اینا خیلی به هم ربط پیدا می کنند.

صحبتم روی سلامتیه، چراکه این چند وقته، این چند ماه اخیر عمو محمود( عموحاجی) بخاطر دیابت و دیالیر خیلی ضعیف شده

اهای بنده های خدا، اول از همه چیز از خدا سلامتی بخواینف اگر سلامتی نباشه، وقت طلا نیست، جوونی طلانیست، دنیا رو نمیتونی طلا کنی برای خرید بهشت توی آخرت ... طلا سلامتیه.

عموحاجی که تن سالم و قوی ای داشت، شکار میکردف سخت کار می کرد و رفاه نسبی ای داشت، وقتی الان سلامتی نداره، حتی فرزندان هم که جوانی رو بخاطرشون گذرونده، از دستشون کاری برنمیاد.

خدا سلامتی رو از هیچ کسی نگیره، هیچ بنده ی مومن به خدا، هیچ.

به خود خدا قسم، آدم سلامتی داشته باشه، یه ایمان و اعتقاد قویه قلبی با تقوای ناب داشته باشه،یه همراه، حامی و هدایت کننده خوب داشته باشه ( چه اعمالش و چه همراه دنیایی و انسانی) دیگه از دنیا چیزی رو نمی خواد، همه چیز همین هاست، همه چیز....

تق تق ... سلام خدا ...

سلام خدااااااااااااااااااااا

خدا مهمون نمی خوای؟ تق تق، کسی خونه نیست؟

به به

در باز شد ...

چه مهونیه قشنگیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

چقدر وقتی به این مهمونی قشنگ و بزرگ، مهونی ای که خدا میزبانشه دعوت میشم، خوشحال میشم و توی پوست خودم نمی گنجم.

خدایا شکرت بخاطر تن سالمی که بهم دادی، بخاطر روح حق طلبی که دادی، بخاطر لیاقتی که دادی تا بتونم توی این مهمونی قشنگ و بزرگ و نایاب الا در دربار خدایی خودت شرکت کنم.

خدا به بزرگی خودت، به امام زمان مون قسمت میدم، کمک کن تا لیاقت بندگی ت رو داشته باشم، لیاقت هدایتت رو داشته باشم، و بتونم این ماه بزرگ رو درک کنم، ش های قدرش رو دریابم و بعد از تمام شدن مهونی تا آخر عمر به همون پاکی ای باشم که توی این ماه قشنگ شرایطش رو برام فراهم کردی.

خدا خیلی دوستت دارم، بگذر از بدی های که میکنم، بخاطر همه چیز عذر خواهی میکنم، به خاطر همه ی نافرمانی ها بخاطر همه ی کوتاهی ها، بخاطر همه چیر.

خودت خدایی و از همه چیز با خبر، خدااااا به خداییت به رحمانیتت، به بخشندگی و بزرگواریت، ببخش، ببخش، ببخش و به راه راست و مستقیم خودت هدایت کن.

...

چقدر لذت داره این مهونی بزرگ، وقتی که از همه جا بوی خدا میاد، وقتی که احساس می کنی به خدا متونی نزدیک تر شی.

خدایا شکرت

الحمدلله رب العالمین

عشق از کجا شروع میشود یا همان نقطه شروع عشق و انواع آن.

 سلام علیکم 

این پست رو از وطنم نصرآباد می زنم، توی راه یزد، وقتی کلک کلک قطار توی کوپه غوغا می کرد من طبق عادتم توی فکر بودم که یهویی به ذهنم رسید که، آهای، راستی تا حالا فکر کردی عشق از کجا شروع میشه؟
رفتم توی فکر ..... 
طبق معمول اولین جوابی که محض تفریح و تفریح سالم به ذهنم میرسه، " اونجا ... " بود :دی  


دنبال مصداق های خارجی گشتم تا از لابلای اونا عشق و بعدش سرچمه و نقطه ی شروعش رو پیدا کنم ...
برای شروع شدن عشق سن و سال رو در نظر نگرفتم ولی بطور طبیعی و خود به خود سن نقش خودش رو نشون میده، چراکه وقتی سن زیر پانزده شونزذده باشه تقریبا میشه گفت اگر کسی در محیطی نا مناسب قرار نگیره اصلا دنبال این چیزمیزا نمیره!
متاسفم هستم که محیط اجتماعی مون (مخصوصا توی شهرای بزرگ) بعلت تعالیم پنهانی و جاری در بین گروه هم سالان در این سن و سال و دردست بودن بیش از حد نیاز اطلاعات که اکثرا نا درست و زیبانگاشته شده اند و عدم کنترل، باعث شده که این سن مجازا کاهش پیدا کند و لطمه های بزرگ و جبران ناپذیری به ذهن و روح و جسم جوان ها وارد شود. 


خوب از بحث خارج نشیم و بریم سراغ اصل بحث که نقطه های شروع عشق بود.
البته این رو از دید خودم که یک پسرهستم بررسی کردم، چون مطلع هستم که از دید یک خواهر(ترجیحا از نوع عزیزدل(طبق تعاریف شخصی من) چونکه نظرات این نوع بیشتر از بقیه برام مهمه ( چون معقول تر میدونمشون) :-") فرق هایی خواهد داشت. :دی  

_- البته به نظر خودم نمیشه بین این انواعی که بیان می کنم مرزی مشخص کرد و همه ی این موارد حتما مرزهای مشترکی دارند که تفکیک آون ها رو کار سختی می کند!   

1) اول از نظر بزرگ ترا شروع می کنم
عشق از نادانی سرچشمه می گیرد: این نوع عشق رو معمولا بزرگتر ها نسبت به کوچک تر ها در نظر می گیرند، مخصوصا زمانی که ناگهان این عشق از بین دو نفر خارج شده و با آن عمق در زاویه ی دید بزرگ تر ها قرار می گیره، احتمالا این از اون عشقایی است که میگن غماره، و این وسط  دو طرف بهم نمی رسن یا اینکه وقتی میرسن خوشبخت نمیشن و می فهمن که برا هم ساخته نشدن و از این داستان های تراژدی یا اینکه خوشبخت میشند و زندگی می کنند ..  

_-  فکر کنم بهتره نتیجه گیری نکنم از نوع های عشق های موجود که معرفی می کنم تا شمای خواننده آزادی بیشتری داشته باشید.  


2) عشق های برخواسته از هوا و هوس
فکر می کنم ظاهرا این نوع عشق ( تاکید می کنم ظاهرا، چون می دونم هنوز آمار عشق های پاک و ابدی خیلی بیشتر از نوع های دیگه است) تعداد بیشتری رو شامل میشه! 
شروعش با یه نگاه، یه چشمک، یه مهمونی یه مسافرت یا هر اتفاق دیگه ایه ... ،دو طرف ظرف مدت خیلی کوتاهی فکر می کنند خیلی از هم دیگه شناخت پیدا کردند و هم دیگه رو دوست دارند و فردا می تونند روی پایه هایی از ابرهای قشنگه بهاری خونه ای از مهر و محبت بسازن که سقفش آسمون فیروزه ای باشه و از این رمانتیک بازی های، البته نوع معقولانه تری هم بین این نامعقولی هست که می خوان با دست های خودشون یه زندگی خیلی خوب بسازن ...   

 

3) عشق هایی که از هیچی شروع می شوند، نه از هیچیه هیچی، بلکه از تخیلات و خیال های فرد سرچشمه می گیرند و فرد مقابل اصلا روحش هم خبر ندارد

این شروع برای عشق معمولا بخاطر یک کار خاص یا نوعی برخورد در شرایطی یا بخاطر مجموعه ی رفتارهای فرد مقابل ایجاد شده است و یکرفه ادامه دارد .... 

۴) عشق هایی که برای سرگرمی و وقت گذرونی با آگاهی دو طرف بوجودمیاد تا نکنه بهم بخورن! 
البته باید بیان کنم که این آگاهی که گفتم ناخودآگاهه ولی جود داره!
در این نوع عشق ها که بیشتر برای وقت گذرونی و بخاطروقت گذرونی و خوش گذشتن های باهم ایجاد میشه، دو طرف همواره سعی می کنند این رابطه رو خوب نگهداری کنند تا بتوانند از مزایای آن بهره ی اکبر رو ببرند! متاسفانه نامردی و اینا هم این وسط ( بیشتر از طرف بانوان نه چندان محترم (در این دسته) ) صورت میگره، این نوع عشق و دوستی بیشتر در نیمه ی متوسط به بالای جامعه به چشم می خورده که هدف خاصی رو نمیشه توی اون ها پیدا کرد!
با مقداری تغییر در کلیات و جزئیات این موضوع میشه آون رو برای همه ی قشرها تعمیم داد.
گاها میشه از این ضرب المثل نه چندان معرف که میگه: "عشق یه درد و بلا و مشکل و ... ( از این چیز میزا) است که برای درمان آن باید به دنال عشق تازه گشت!!" رو برای این دسته استفاده کرد...  

_- همان طور که بیان کردم مرزی بین این عشق های معرفی شونده نمیشه قائل شد چرا که نمیشه دیگه، گیر ندید. :-"  
مثلا مورد سوم رو میشه بانوعی هوس رانی مقارن دانست که خود این موضوع هم لازم به تفکیک داره تا نکنه برداشت نادرستی نشود، با هدف فعال کردن ذهن شما خواننده ی گرامی تفکیک کردنش رو به عهده ی ذهن خلاق خودتون قرار میدم.   

۵) جوانی و احساس غرورو توانایی در ایجاد یک محیط و زندگی خوب برای خود و دیگری که قرار است شریک این زندگی با پشتوانه شما باشد.
در این نوع عشق ها در سن خاصی ایجاد می شوند که فرد احساس استقلال و استقلال طلبی کرده ( حتی اگر در عمل هم نباشد) و این نیاز را احساس می کند که باید این توانایی را می تواند در راستای راضایت دیگری استفاده کند و بر احساس غرور و توانایی خویش بیافزاید.
این نوع عشق با انتقال این احساس به طرف مقابل ایجاد می شود و باعث یک نوع دلگرمی شده که اصلا میشه گفت اون عشق همین دلگرمی است که به رابطه حیات می بخشد و ادامه پیدا می کند .
در این نوع عشق حس اعتماد به هم و اعتماد به نفس بالا بوده و امید به آینده ای روشن و خوب دیده می شود....   


۶) جوانی و احساس نیازبه پشتیبانی عاطفی که بیشتر به علت همین موضوع جوانی در فرد ایجاد می شود.
بدنیال احساس این نیاز و شدت گرفتن آن در شرایط موجود فرد یا دو طرف به دنبال چیزی که به حل این موضوع کمک کند می پردازند که به این نوع از عشق منجر می شود.
معمولا در این نوع عشق موارد مالی ظاهرا مهم نبوده و در نظر گرفته نمی شوند و بیشتر به حمایت عاطفی سپری میشود و شامل لحظه های بسیار خوب و خوشحال کننده ای یا لعکس لحظه ها و اتفاقات سخت و تلخ می باشد، یه چیزی توی مایه های فیلم هایی که اشک آدم ها رو در میاورند و گاها از ته قلب انسان را خوشحال می کنند.
وابستگی در این نوع عشق زیاد بوده و فراموش کردن فرد بخاطر محبت ها و پشتیبانی هایش سخت می باشد....   

۷) جوانی و احساس قدرت و غرور ونیاز به پشتیبانی عاطفی و ...
این نوع عشق تقریبا شامل موارد دو مورد بالا می باشد و از سیر تکاملی بیشتری بر خوردار است، چراکه نوع آن نیاز به این تکامل دارد.
در این نوع هم حمایت مالی و اعتمادی وجود باید داشته باشد تا بوجود آید و هم حمایت عاطفی، بقیه ی موارد را تقریبا با اشتراک گیری و اجتماع دو مورد بالا می توان بدست آورد.
باید در نظر داشت که نوعی واقع بینی را هم می توان در این نوع عشق پیدا کرد که کار را واقعی تر و سخت تر می کند...  

 

۸) شروع یک عشق از نقاطی که بیشترین تضادها و عدم تفاهم ها وجود دارد وجود دارد

به قولی میگن، آدم ها بخاطر همون خصوصیت هایی که باهم اختلاف دارند، عاشق یکدیگر می شوند و همان باعث نزدیک تر شدن آن ها می شود

این تضادها ممکن است در عقاید، اخلاق، رفتار، جبهه گیری های سیاسی اجتماعی و غیره باشد که بعد از مدتی باعث جرقه خوردن چیزی به نام عشق شده و می شوند نقطه ی شروع... 


۹) عشق هایی که بخاطر ورابط طولانی مدت و پایدار که بعلت فعالیت مشرک  وجود داشته، ایجاد شده اند.
در فرآیند های روابط اجتماعی به خوبی می توان این مورد را مشاهده کرد و یکی از بیشترین علل ازدواج ها نیز همین روابط طولانی مدت است که می تواند علل مختلفی مانند، روابط نسبی و فامیلی، رابطه های کاری و شغلی، روابط درسی ودانشگاهی و غیره ( حتی از بس نامه ی میاره ست چی عاشق دریافت کننده میشه و این موضوعات لطیفه :دی) داشته باشد. 
در این نوع عشق ها که گاها به سختی سعی می شود در قالب همان رابطه ی اجتماعی نگه داشته شود، می توان مواردی شامل موارد فوق ( سه مورد آخر) را نیز در نظر گرفت بعلاوه ی اینکه، بوجود آمدن این حس که عشق اسمش گذاشتیم، معمولا در مدت طولانی و کم کم اتفاق می افتذد.
سرعت نسبتا کم و پایدار بوجود آمدن این علاقه ی شدید قلبی "عشق" باعث می شود که احساس اعتماد، احترام، اعتماد به نفس و پشتیبانی عاطفی قوی ای پایه ی آن در نظر گرفته شود و ادامه پیدا می کند.
نمیدونم چرا ولی اکثرا در این نوع عشق تا مدتی از ابراز آن خودداری می شود و یه جورایی انگار دو طرف می خوان اون یکی اول ابرازش کنه یا نه، اصلا دو طرف توی فکر این غرق هستند که آیا این موضوع دو طرفه است و آیا میشه بیانش کرد و غیره و ذلک .... 


ـ- در نظر داشته باشید این نوع عشق به تنهایی شامل شاخه های بسیار گسترده ای می شود که علت آن هم گسترده بودن و تفاوت در نوع روابط اجتماعی، اشخاص و افراد و دو طرف موضوع است ... 

 

۱۰) شروع عشق از ازل، از وقتی که هیچ کسی یادش نمی آید

شروع این عشق در زمان خلقت افراد می باشد، مانند عشق به خوبی ها، زیبایی ها، کمال ها و غیره، که در ازل بخاطر ارتباط عظیم بین انسان ها و موجودات بین افراد اتفاق می افتد و بعد از مدت ها در این دنیا نمود پیدا می کند، در حالی که شاید دو طرف اصلا خبر نداشته باشند که شروع این نوع عشق از کجا بوده است.....


۱۱) عشق هایی که بعد از ازدواج بوجود می آیند، یعنی به نوعی می توان گفت که تقریبا شامل هیچ کدام از موارد بالا نبوده و آنها را در ازدواج های سنتی می توان جست و جو کرد.
فکر می کنم و دیده ام که این نوع عشق ها به قیمت صبرها و گذشت های بسیار، تلاش های دونفری و رسیدن به اهداف مشترک بوجود می آید و می توانم بگویم که از جالب ترین نوع های عشق برای خود من است که هنوز نتوانسته ام به پیچیدگی های آن پی ببریم، اینم بماند که با گذر عمر ببینیم بدست میاد یا نه، عقل که قدرت بی نهایت نداره!
پایان ندارد اما فعلا ادامه هم ندارد ... 


می توان گفت که نوع تقسیم بندی ها می توان بسیار زیاد، متفاوت و با جزئیات مختلفی باشد که بستگی به شخص تقسیم کننده دارد. 


از نتیجه گیری در مورد پایان هر کدام از این موارد خودداری کردم چراکه بدست آوردن جایگشت و ترکیب و فاکتوریل حالت های موجود نیاز به وقت و انرژی و ذهن بسیاری دارد. 


الله اعلم و نحن لایعلمون