آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

شناخت یا برداشت، یا حتی تنگ نظری و کوته بینی

سلام علیکم


جمعه ای که گذشت کلاس داشتیم دانشکده مکانیک!

با توجه به اینکه بچه ها رو به نسبت کم می بینیم، هرچی کاره توی همین روزا میکنیم و هرچی صحبته رو انجام میدیم!


بعد یه داستانی پیش اومد که قسمت عمومی ترش رو با عنوان محدودیتی که زن را نامحدود می کند  نوشتم و منتشر کردم.


قضیه از این قرار بود که خانم ح.ا یه کاری بامن داشتند و یه مدت شاید یه مدت خیلی کمتر از یه ساعت داشتیم در مورد توی لابی دانشگاه صحبت می کردیم.

ایشون از بچه های فعالمون هستند که فرهنگی بوده و تدریس میکنند و چادری هستند و اعتقاداتی شبیه خودم دارند!! ( لازم بو بگم)


همون روز، همون لحظه بین صحبت ها یکی اس ام اس زد ( چشم من رو دور دیدیا ) بعدش ( پ ه پ ش) و این صحبت ها، اخرشم گفت رای خودته، اختیار داری !!!


یکی از دوستان خوبم هم گفت چه صحبت صمیمی ای داشتید. ( البته میدونم نظر خوبی داشتند با این حرف، نه منظوری)


امروز هم یکی از بچه های ترم بالایی که تو ترم باهم تربیت بدنی هستیم، همین که من رو دید کلی خندید و گفت دمت گرم، خیلی باحالی و از این حرف ها!

خیلی خوشحال بود و انگار چیزه جالبی دیده بود، نگو اون روز ما رو دیده بوده و براش جالب بوده!

منم خندیدم فقط.


چه جالبه که انسان هایی که هیچ شناختی روی نه من، نه ایشون ندارند، یا خیلی کم و با توجه به نظر خودشونه، چه برداشت هایی میکنند.


آیا نخوانده اند که: ان بعض الظن اثم ؟؟

آیا شناختن انسان ها اینقدر سخت است یا داستانه کافر همه را به کیش خویش پندارد است؟

آیا حق داریم از فاصله ی بیشتر از یک متر در  مورد آنچه افراد به هم می گویند قضاوت کنیم؟


الان خوده شما، تا اینجا که خوندید، ممکنه مثلا بخاطر اون اس ام اسه فکر خاصی به ذهن تون اومده باشه، که مشکل دقیقا همین قسمت ذهن و تفکره افراده که خیلی باید روش دقت و کار کنند.

جالب اینجاست که اگر بحثی صحبتی بشه، مثلا در مورد حجاب، دختر پسر و روابط شون و اسلام، هرچه بخواهم بگویم، میگن شما که اون طرفی هستی و باورشون نمیشه ( چون شناخت ندارن) ولی وقتی یه همچنین چیزی را میبینند یهویی آدم رو این طرفیه این طرفی در نظر میگیرند.


احتمالا هیچ شناختی نیست که چنین قضاوت های اشتباه و گناه آلودی میکنیم.

نه شناخت روی خودمان، نه شناخت روی دیگران


حال جالب اینجاست که یکی از دوستان خوب و همکلاسی های فعالم بعد این موضوع به من میگه ، شما به این حرف هاشون توجه نکنید، بذارید به حال خودشون باشند.


تا باد چنین بادا، مرد بود و نگین بادا

امیدوارم خدا همه مون رو به راه راست هدایت کنه و در گمراهی و تنگ نظری تنها نگذارد.


پناه می برم به پروردگار مردم...پادشاه مرد...معبود مردم

سلام علی المومنین بالله والیوم الاخره
از صمیم قلب و با ایمان به خدا می خوانم:
  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ     
به نام خداوند رحمتگر مهربان
   
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾
بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم (۱)
    
مَلِکِ النَّاسِ ﴿۲﴾

پادشاه مردم (۲


إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾

معبود مردم (۳)


مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿۴﴾

از شر وسوسه‏گر نهانى (۴)


الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿۵﴾
آن کس که در سینه‏هاى مردم وسوسه مى‏کند (۵)


مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ﴿۶﴾

چه از جن و [چه از] انس (۶)

خدا رو شکر بخاطر ...

سلام


خدا رو روز و شب هم اگر شکر بگم، کمه اما خوب، خدا به کسی واجب نمی کنه مگر اندازه ی وسع و توانایی ش .


خدا رو شکر می کنم که چاله چوله های زندگیم رو وسیله ای برای پرورشم قرار داد و کمکم کرد

و خدا روشکر چاله چوله ها  باعث نشدند مسیرم رو به خاکی تغییر بدم و بعد به خاکی بودنش افتخار کنم !


خدا رو شکر همیشه یکی از خواسته ها و اهدافم موفقیت دوستان و اطرفیانم بوده، به میزان و نهایت توانم


خدا رو شکر که خوشبختی و سروسامان گرفتم و سرکار رفتن دوستانم باعث خوشحالیم بوده و هست


خدا رو شکر که همیشه از موفقیت و درخشش دوستانم از صمیم قلب خوشحال میشم


خدا رو شکر که هیچ موقه خودم رو بالاتر از خلق خدا ندیدم و دقت داشتم و دارم که هرچی دارم از قدرت و خواست خداست


خدا رو شکر که خدا رو دارم و دستم رو میگیره تا به خود خواهی و غرور و تعصب و خودبزرگ بینی و حسادت و خودپسندی دچار نشدم


خدا رو شکر خدایی دارم که توی عالم خدایی تکه

دستور پخت شولی یزدی ( آش گونه ای مخصوص یزد) + فایلی صوتی آن

سلام علیکم


به عشق وطنم یزد و نصرآباد و به مناسبت اینکه امشب شولی خوردیم، دستور پختش رو به لهجه ی شیرین یزدی میذارم، البته برای متوجه شدن خودم خوندمش و ترجمه اش رو هم براتون آماده کردم :دی


ابتدا فایل رو دانلود کنید تا بتوانید هم متن را خوانده و هم با معنی عباراتی که احیانا با آن آشنایی ندارید آشنا شوید.


فایل صوتی: لینک دانلود فایل های صوتی آموزش پخت شولی!


تذکر: این لهجه بیشتر مربوط به نصرآباد پیشکوه واقع در یزد می باشد و گویش های قشنگ تر و جالب تری هم در شهرستان یزد وحود دارد.



دستور پخت شولی یزدی...

مواد لازم: تو دستور پخت هه...!!!

1.چغندر عدس و نخود با یخودوک او بلد بپزه. پخته که شد شیویج، اسفناج با یتا پسک تره خرد شده بیریزد توش...

2. آرت گندم بیریزت توش ولی قبلش با او قاطی کند که لک لک نشه.

3. یلک که جوشید یتا پیازی که ریزک خرد شده و هشتت تو روغن سرخ شده بکند گلش...

(نکته: کف دس نعنا و شمبلیله یادتون نره که باسی بیریزت تو روغن پیاز)


4. نمک، فلفل، زرچوبه ... خو دیه هیچی- خودتون بریزد

5. آرت گندم که یتا زرک جوشید یتا دوتا هشک سرکه بیریزد توش.

6. برا اینکه رنگش جوون شه، دوتا چقندر و اندکی سرکه آبغوره می ریزیم ( به روایت نادرستی دوتا قاشقک رب انار) بیریزد توش.

7. روغن پیاز خو یادتونه؟! اگه نسوخته جلدی بیارد بیریزد توش.

8. چارلک که حوشید بچشد. اگه خواسد چاشنیش کند یتا قاشقک شکر می ریزد توش. زیرشا کم کند قل قلک بجوشه، یه رب باشه تا جا بیفته. درشم بلد...

وقتی هم دارد می خورد یاد ما هم باشد...


اگر سوالی یا ابهامی در مورد پخت بود بفرمایید پاسخ گو خواهم بود.

اتوبانی دو طرفه، اتوبان بهشت-جهنم

سلام

موضوع متن یه تحلیل روی عنوان پسته ...

خوب اتوبان دو طرفه یعنی اینکه هم میشه رفت، همیشه میشه آومد و بلعکس!

زندگی دنیا مثل یه اتوبان می مونه، اما نه شرقی-غربی نه شمالی-جنوبی و نه بلعکس!

یه اتوبان دو طرفه بین بهشت و جهنمه و ما مشغول رفت و آمد در اون و بلعکس!

البته زندگی ما باید قانونا یه اتوبان بزرگ و چندین بانده باشه که عمود بر این مسیر دنبال هدف والا باشه، یعنی خدا و فقط خدا اونم بخاطر خودش، نه بخاطر بهشت و جهنم و بلعکس!

و جالب اینجاست که توی مسیر بهشت-جهنم تاکسی های دربست و گاها ارزان قیمت زیاد هستند و در مسیر جهنم-بهشت دربستی خیلی کم و گرون قیمته.

البته میشه اینجوری ترسیم کرد که تقریبا شیب مسیر بهشت-جهنم به سمت پایین بوده و سرازیری است، درحالی که مسیر جهنم-بهشت سربالایی و خاکی است، اگر پات بلرزه خوردی زمین و ترتر شدی به سمت جهنم! بلعکس هم نداره!

حالا بماند که با این همه داستان این پست، باید دنبال حرکت توی اون یکی اتوبان باشی که یه طرفش خداست و یه طرفش پوچی محض!

خلاصه اینجوری هاست، آها راستی، جالبی ش اینجاست که در ظاهر سمتی که به سمت جهنم میره خوشگل تر از اون یکی سمته! گاها هم آدم توی مسیره بهشت جهنم قدم بر میداره و نگاهش به سمت مسیر جهنم بهشته!! این دیگه خیلی بده که دلت اون طرف رو بخواد و قلبت این طرفی بره!

حالا این وسط شیطون و خود آدم هم هی دست به دست نفس میدن و دستت رو میگیرن و با خیال های قشنگ و پوچ میکشوننت به سمت جهنم.

این وسط آدم باید یه نفس مطمئنه بسازه برای خودش و مثل یه سپر بگیره جلوی خودش، تا بتونه، مسیر عمود بر این دوتا رو بره و وقتی رسید به خدای خودش، ازش هرچی میخواد بخواد.

انشاءالله یا مسیری که به خدا می خوره رو بریم، یا مسیری ما بین این دوتا، دومی همون مسیر بهشته.

فال حافظ - امروز بخاطر روز حافظ

سلام


امروز دیدم که همه داغِ فال حافظ هستند، گفتم من هم فالی بزنم.

دوتا گرفتم از دوتا سایت مختلف، جالب اینه که هر دوش وجه مشترکی داشتند و ربط جالبی به الان من داشتند.


فال اول:
Falehafez - فال حافظ

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی   
نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش
طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار
و از آن که با دل ما کرده‌ای پشیمان باش
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن در نظربازیست
به شیوه نظر از نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور یار ناله مکن
تو را که گفت که در روی خوب حیران باش

تعبیر:به اعمال و رفتار خود با دقت نگاه کن و غرور و تکبر را رها کن. در دوستی، صدیق و صمیمی باش زیرا در زندگی به دوستان مخلص نیاز است. بیهوده از سختی های روزگار در گله و شکایت نباش زیرا پایان هر سختی، خوشی و شادمانی است.


منبع


فال دوم:

منبع

لذت بی حجابی ...!

سلام


از هشت سالگی بخاطر کار پدر در تهران زندگی می کنیم.

در سال های اخیر که به تدوین ارزش ها و اخلاق و رفتارهای شخصی و اجتماعی خودم می پردازم، موضوعات خیلی زیادی ذهنم رو مشغول می کنه ...


در ضمن در مورد زندگی توی تهران احساس چندان خوبی ندارم، بخاطر الودگی هوا، ترافیک، فرهنگه صدگانه و بیگانه موجود و بی خیالی های ظاهری و علنا به دین و یه سری از ارزش های پایه ...


واقعا وضع حجاب توی تهران خرابه و روز به روز خراب تر میشه، حالم از این موضوع به هم می خوره !

واقعا برام سوال میشه آیا بی حجاب بودن لذته خاصی داره؟؟؟؟

پ ن: طبق تعالیم اسلام اینا دیگه کم حجابی نیست، بی حجابی علنیه!!!


چه بی حجابی خانم ها، چه بی حجابی چشم های آقایان؟؟

آیا واقعا لذت داره؟

آیا واقعا لذت داره که اینطوری دین ستیزی کرد؟

آیا واقعا خیلی آرامش بخشه که با چنین لباس های تنگ و کوتاه و نازکی در میان مردم ظاهر شد؟ آیا خیلی لذت داره که چشم این نعمت به این بزرگی با مستی تمام بدنبال تماشای پوچی هایی باشد که غیر از ضرر هیچ چیزی برای روح و عقل و جسم انسان نداره؟

آیا واقعا ارزش وجودی یک زن اینقدر کم و پایین پنداشته می شود که این چنین خود را در معرض دیگران قرار می دهند؟

آیا شاهکار خلق ارزشش در حد غرایز حیوانی پایین است؟

آیا دیگر چیزی باقی خواهد ماند که در کانون گرم خانواده ارائه شود؟؟؟


شمایی که خانم هستید و این متن را می خوانید لطفا پاسخ دهید :

چقدر لذت داره، که با لباس های تنگ و کوتاه و رو سری هایی که واقعا اگر نباشد کمتر جلب توجه می کند، در جامعه حاظر شد؟

چقدر لذت داره که کانون دید انسان های هرز بودن؟

چقدر ارزش داره یک زن؟

و چرا ....


همیشه توی خیابون ها و پیاده رو های تهران چشمم توی چشم های اقایونه، که ببینم به چی اینجوری نگاه می کنند، عکس العملشون چیه؟

آیا واقعا چیزهای قشنگ تر و با ارزش تری برای دیدن نیست؟

آیا واقعا لذت دارد ...؟

چرا


امیدوارم که فردای قیامت بخاطر آنچه که شاید قسمتی از آن از دست من خارج بوده، بازخواست نشوم، سعی خودم رو خواهم کرد ...َ


در آخر هم از ته قلبم و با تمام وجودم به خانم ها و خواهر های دینی خودم، به هم وطن هام، می گم که، ارزش زن آنقدر زیاد است، که قابل قیمت گزاری و عرضه نیست، ارزش خودتون رو بدونید، خودتون و دین خودتون رو بیشتر بشناسید، از بعد از اینکه یک خانم متدین و با تقوی و با خدا و محجبه هستید آنقدر به خود بنازید که خدا به خودش نازید، آنقدر که آسمان های خدا به این لذت شما حسادت کند...