آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

خدمت برگی سبز از برگه های زندگی

سلام


این روزها روزهای ابتداعی خدمت هست و دیروز که اومدم دیدم عوض شده بودُ عوض که نهُ بعنی باز شده بود، محیط ژادگان اگر اهل باشی قشنگه، نظم داره، آموزش داره، احترام داره ( جدا از آنچه که نباید باشه و جاش نیست و هست ) همه یک دست هستند و کسی از قانون سرپیچی نمی کنه و هرکی میکنه سریعا تنبیه میشه و ...


برگی از برگ های زندگی که وقتی ازش وارد تهران میشی، میبینی چقدر از یه محیط پاک و مصاعد و خوب دور شدی، اون موقه است متوجه میشی زندگی کردن توی یه محیطی که بهت نشون بده فقط خدا هست و خدا چقدر ارزشمنده، متوجه میشی چقدر منظم و قانونمند بودن و آراستگی درست ظاهر قشنگ و چقدر زینت غیره دینی دادن زننده و آزار دهنده است و چقدر محیط رو خراب می کنه.


ای کاش روزی که امام زمان عج تشریف میارن بعنوان سرباز کوچک ایشون خدمت گذارشون باشیم و کوچه کوچه های شهر رو آراسته به ذکر خدا و زیبایی های خدابستند ببینیم و لذت ببریم و لذت ببریم.

انشاءالله حجت خداوند هرچه زودتر بیایند تا مدینه فاظله ای بسازند و ما ریزترین خدمتگذران دست به سینه ایشان باشیم.


چند چیز هست که خدمت رو برام دوست داشتنی میکنه، یکی اینکه اونجا فقط خدا هست وخدا، کسی رو جز اون نداری و چه لذت بخشه سخن دل گفتن با محبوبی که همیشه کنارته


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


چقدر آرامش بخشه که شمال پادگان رو که نگاه میکنی چشمت بیوفته به بارگاه و مرقد امام خیمینی و یاد لبخندهای زیبای  و صدای دلنشین امام خامنه ای بیوفتی و دلت یه لحظه پر بکشه برای دیدن روی گلشون و شنیدن صداشون، صدای فرماندهی که، سال هاست فرمانده قلب ت شده و الان با جون و دل فرمانده نظامی ت شده ....


چقدر لذت بخشه سلام آخر نماز به امام زمان خودت، به فرمانده خودت، به کسی که به برکت وجوش داری رزق و روزی خداوند رو می خوری و بزرگ ترین آرزوت خدمت زیر پرچم بر حق ش بعنوان کوچک ترین سربازه، چقدر آرامش بخشه که سختی ها رو به پای عشق امام عصر می نویسی و آرامش هدیه می گیری


چقدر ....



اصول شرافت سربازی

*- من یک سرباز ایرانی هستم که در اطلاعت از خدا و رسول خدا (ص) و ولایت -مطلقه- ففقیه به منظرو حفظ نظام و استقلال و تمامیت ارضی کشور و پاسداری از اسلام و دستاورد های انقلاب اسلامی تحت فرماندهی مقام معظم رهبری خدمت می کنم.


**- من شهادت در راه خدا را قوزی عظیم می دانم و آماده ام جان خود را در راه دفاع و حراست از اسلام و نظام کشور جمهوری اسلامی ایران فدا کنم.

یه خدا دو دنیا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به روزرسانی لوازم قبل ادامه خدمت

سلام


روز چهارشنبه ای گفتند بروید خونه و لباس ها رو کاستومایز کنید و برگردید و دستور یه سری آبدیت دادند! 


کاستومایز کردن البسه و پوتین رو چهارشنبه شب خدا رو شکر انجام دادم، پنجشنبه صبح هم رفتم شماره پوتین رو 41 گرفتم. 


بقیه کارا رو هم مادر گرتمی قبول زحمت کردند تا من هم به دیگر کارهای بیرونم برسم و امروز زحمت کشیدند: دوسه متر پارچه سفید (1000ت)، یک متر سفره آبی (1000ت)، شونه لاانگشتی مشکی (200ت)، دوتا قفل کوچیک (1400ت)، یک بسته دستمال کاغذی (500ت) و کیسه فریزری، و یک جفت دمپایی سفید (2500ت) تهیه کردند و به همران نح سوزن ست لباس برام کنار گذاشتند.


امروز هم خودم بعد مهمونی خونه دختر عمه برگشتم، 5 تا کپی های شناسنامه، کارت ملی، کارت سپه بانک رو گرفتنم، هدبند رو برداشتم برای مواقع احتمالی لزوم، دفترچه یادداشت رو هم برداشتم و چک کردم کارایی که باید انجام گرفته باشه.


الانم یه سری از انی کارای تموم نشدنی نتی رو انجام بدم و بخوابم که صبح باید 5 اینا راه بیوفتم برم پادگان خویش سر خدمت خویش.


التماس دعا

خدانگهدار

مبادله کالا به کالا

رفتم دوغ بخرم

گفت میشه ۹۰۰ تومن

از جیبم یه هزاری و دوتا پونصدی و یه صدی در آوردم

دیدم یکی از پونصدی ها داغونه، در نتیجه دوتا پونصدی رو دادم مغازه دار

اونم کوچک ترین عکس العملی نشون نداد

تعجب کردم!

پولا رو انداخت توی دخل

و یه صدی بهم داد

اون صدی حالش بدتر از پونصدی خودم بود که بهتر نبود


پ ن: نتیجه اخلاقی با هر دستی بدی با همون دست میگیری

حکایت پرنده دل و قفس عشق و جدایی ...

چه خوش است حال مرغی

که قفس ندیده باشد


چه نکوتر آنکه مرغی

زقفس پریده باشد


پروبال ما شکستند و در قفس گشودند

چه رها، چه بسته مرغی، که پرش شکسته باشد


پ ن: قلب باید قفسی باشه که پرنده اسیر اون نشه، و اگر کسی شد نه بالش بشکنه و نه رها بشه.

تفاوت یک قهرمان یا یک قاتل در سیاست خارجی آمریکا و همدستان!

 مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی> 
فردا در روزنامه ها می نویسند : 
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد 
اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم 
پس روزنامه های صبح می نویسند: 
امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد . 
ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم 
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی 
<من ایرانی هستم > 
فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند : 
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت