وقتی خدمت میری، قدردان میشی بخوای نخوای
اون موقه است که قدر نعمت های خدا و خانواده رو می دونی
قدر وضو گرفتن توی هوای خوب خونه و نماز خوندن سر فرصت و قشنگ در آرامش
قدر غذای خوش ادویه و گرم که با احترام در جایی خوب می خوری
قدر تشکرهایی که عوض کارها ازت میشه و نه تهدید و ترس از تنبیه
قدر برخوردهای خوب و دلسوزانه خانواده که همش به نفع خودته اخرش
قدر خواب توی جای گرم و نرم به اندازه ای که دلت می خواد و یا لازمه
قدر حس خوب آزادی و در بند نبودنی که سر هرکاری که رفتی انجام بدی داری
قدر خدای مهربونی که با قدرت بیهایت ش همیشه کنارته و همدمته
قدر ندیدن و نشنیدن آنچه خدا از اون راضی نیست و چشیدن لذت دوری از موقعیت های گناه،چه برسه به خودش ...
قدر خودت، عمرت و جوونیت ....
یادش بخیر، اون موقه ها بزرگ ترین دغدغه هامون، نوشتن مشق شب و حل تمرینای ریاضی یا نوشتن 1 تا 100 بود...
الانم دغدغه داریم،کوچیک ترین ش گرفتن یه مدرک تحصیلی خوبه ...
هر دو دغدغه اند، اما این کجا و آن کجا
طلوع و غروب ها با همین فاصله زمانی هستند، از روزی به روز دیگر
... تا ...
غروب و طلوع نهایی، از دنیایی به دنیای دیگر
خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: من شش چیز را در شش جا قرار دادم، ولی مردم آن را در شش جای دیگر طلب می کنند وهرگز به آن نمی رسند:
Ì من علم را در گرسنگی قرار دادم ، ولی مردم آن را در سیری دنبال می کنند.
Ì من عزت را در شب زنده داری قرار دادم ، ولی مردم آن را در دستگاه حاکمان می جویند.
Ì من ثروت را درقناعت قرار دادم ، ولی مردم آن را در کثرت مال طلب می کنند.
Ì من استجابت دعا را درلقمه حلال قرار دادم ، ولی مردم آن را در قیل وقال دنبال می کنند.
Ì من بلند مرتبگی را درفروتنی قرار دادم ، ولی مردم آن را درتکبر می طلبند.
Ì من راحتی را در بهشت قرار دادم ، ولی مردم آن را دردنیا طلب می کنند.
پ ن: ایمان و اعتقاد دارم که جز با خدا نمیشه دو دنیا رو ساخت.
منبع: دقیق نمی دونم! اما به نظر درست میاد.