اخیرا که یکم دقت می کنم و هی به خودم میام، میبینم هرچقدر هم من غافل
هستم از گذر عمر، موارد زیادی هست که به من تذکر میده که ین قافله عمر عجب
می گذرد...
یه روز خیلی نزدیک خیلی دور! برادرم توی این کمد کوچیک 50-60 جا می شد تازه در رو هم روش قفل می کردم تا مادر بیان باز کنند! الان یه دستش هم توش جا نمیشه!
یا مثلا الان برادر سال دوم دانشگاهه! این ینی چی خوب وقتی یه موقه ای من دبیرستان بودم و اون راهنمایی؟ یعنی گذر عمر
شماره ترم های خودم و فولدرهایی که براشون توی سیستم ساختم هم به خوبی این گر سریع عمر رو یاداوری می کنند هر روز، ولی ازش غافلم!
سالانه هم ایمیل های سرویس دهنده های وب برای تمدید دامنه ها، یکسال یکسال یاداوری می کنند که عمرت گذشت آی غافل بیچاره، بیا پول بده ما :))
یا خدمت دوستان که وقتی می رم مثلا پیش وحید.الف و میگم چندماه از خدمت گذشت و میگه 14 ماه و من جا می خورم، اینم ینی همون...
یا رفقایی که غصه ی خدمت و دانشگاه می خوردند اما الان نه تنها خدمت تموم شده و سرکار می روند بلکه چندتا خواستگاری رفتند و الان منتظر مراسم عروسی شون هستیم بسلامتی..
حتی، حتی شخم های عمیقی که در فریندفید به فیدها زده میشه و میبینی کنارش نوشته شده 2010 و برای اووووواه سال پیشه این فیده، اما انگار همین دیروز بوده که سرش بحث بوده...
حتی اون تایملاین گوشه فیس بوک هم نشون میده چقدر داره عمر میگذره...
یا پر شدن درایوهای کامپیوتر و ....
پ ن: وای به حالمون از اون روزی که به خدا میگیم یه وقت دوباره بده تا جبران گذشته رو بکنیم و خداوند متعال میگه، اول و آخرش همین هستید هرچقدر هم بهتون وقت بدیم!
پ ن: اینا همش ینی وقت توبه و بازگشتمون هم داره میگذره...