گویند عارفی کیبرد می سایید و موس میحرکانید
همان حال پی امی در متنها الیه راست پایین نوتیف شد که سلام چطوری
عارف یکی به رنگ نارنجی شده ی مسنجر در تسک بار نگاه می کرد و یکی به متن نیمه تایپ شده اش
حال آنکه آن بالا نیز تب های زیادی باز بودند و خوانده و دیده نشد، فایرفاکس خویش ببست و سیستم خویش را کشت!
پرسیدند چه شد چنین نمودی، گفت زندگی ای که اخبار و سرگرمی هاش در تب! باشد و احوال پرسی دوستان در زیر و کیبردی که نمی فرساید هرچه بفشاری اش، در حالی که زمان به همان سرعت قبل بلکه بیشتر می رود و در آن گوشه سمت راست پایین با فونت هشت و نه نمی بینی اش، همان به خاموش شود.
در آن حال به قدم زدن در باغ و مصافحه با دوستان و شکست زمان به دوستی ها و همراهی ها، پرداخت همی!
خبر تکمیلی: ده ثانیه بعد از انتشار این صفرویک نوشته آن صفحه آبی ترسناک آمد و سیستم و همه ی تب های بالا و چت های پایین بسته شدند، پس همان به که خاموش کرده و بخوابم!