یادمه چند سال پیش، در راستای تربیت من پدرم بهم می گفتند، حسی یه چیزی رو همیشه پیش خودت داشته باش از من و یادت نره، اینکه دلت خواد همیشه، همه چیزو بدونی، یا دقیق و ریز همه چیز رو مطلع بشی، به قول خودمون آمار همه چیزو داشته باشی
میگفتم چرا خوب؟ می گفتند: اینجوری خودت راحت تری
بله اون موقه مثل خیلی چیزها، نمی فهمیدم یعنی چی، اما این روزها خیلی خوب می فهمم که چقدر دونستن بعضی چیزها سنگینه، چقدر مسئولیت و چقدر بار روانی داره، چیزهایی که نمی دونستم هم چیزی نمی شد.
دانستن و عالم بودن به اون چیزی که همه نمی دونند، یک قلب بزرگ میخواد که پشوانه الهی خیلی قوی ای داشته باشه، بتونه آرامش خودش رو حفظ کنه، بتونه ستار باشه و جایی دم نزنه و ابروی مومنین رو حفظ کنه. دانستن انسان بزرگی رو میخواد که طوفان های اون اطلاعات رو در خودش نیست کنه و نه چیزی ازش کم بشه و نه زیاد، نه غرور و تکبر بگیردش و نه عجب و خودپسندی....
واقعا سخته، از موقه ای که خواسته و ناخواسته، اتفاقی یا از روی دقت چیزهایی رو متوجه میشم، سعی کردم مثل سیاه چاله ای باشم که حتی نورهم درش ناپدید میشه، اما با خودم هم صادق هستم و میبینم چقدر سخته دیدن و ستار بود، این وقتی سخت تر میشه که میبینی چقدر خدا ستارالعیوبی تو رو میکنه و تو باید به این کوچیکی کار خدا به اون پاکی و سبحانی رو بکنی....
9.36.37.43.23.34.3 و 2.13.37.44.22.17.3 و 2.15.32.14.14.23.2 ->9.36.37.43.23.34.3
خداوندا، این چشمان رو از علمی که سودی نداره برام پاک کن، این دل رو اینقدر بزرگ کن که مردم رو آینه های عیب های خودم ببینم و فقط بیشتر از خودم و خودت خجالت بکشم، خدایا خورد کن منو اگر آینه عیب دیگران شدم آبروشون به خطر می افتاد.