بزرگی شیطان را در خواب دید که دو زنجیر، یکی کوچک و یکی بسیار بزرگ در دست داشت
پرسید اینها چیستند، گفت این زنجیر بزرگ برای فلان عالم است و این طناب نازک برای تو!
برای کشیدن تان بسوی گناه
آن طناب کوچک، همان نفس ماست
نفسی که از هزار دشمن و شیطان قوی تر است و ما سست و ضعیف در مقابل آن
طنابی که خودمون، با کمک دیگران گاهی، به دست شیطان می سپاریم! آن هم دو دستی!!!
ای کاش می شد بریدش
آتش زدش
با آن خود را به دار آویخت و از دستش راحت شد!!
حیف که هیچ کدام نمی شود و ما زیر شکنجه ایم، شکنجه ای بس دردناک!
ما هم نه؟ باشه من!