میون رودى بزرگ
......................
هزار غم به دل صاحب خانه است، که یکی به دل مهمان راه ندارد
در زندگی، خودت را مهمان خدا بدان تا راحت شوی...
مرحوم خاج اسماعیل دولابی مشترک فید آسمان شوید.
سلاح: دعا و نیایش
الله اکبر ...
عملیات با نام نامی زهرا (س) آغاز شد.
بس که برای آن دو نفر گریه کردم، چشمم می سوخت. می گفتند بچه ای برو درست را بخوان، به یکی شان که آرام تر و مهرربان تر جواب می داد، التماس کردم، گفت: «اگر آقای فلانی نبود شاید می شد کاری کرد.»
یکی از دوستانم را با یک نقشه حسابی فرستادم سراغ همان اقای فلانی
"
- آتیش! آتیش! آقای فلانی کیه؟ خونه اش آتیش گرفته ....
بنده خدا بلند شد با عجله رفت. این قدر هول شد که از دوستم نپرسید تو کی هستی.
"
مسافر جبهه ها شدیم...
تحریری از آسمان مال آن هاست. مشترک فید آسمان شوید.
پشت سرهم خواهش تمنا. دیگر کلافه شده بودم. فکر کردم راهش مخالفت نیست. باید جلو پای شان سنگ بیندازم. گفتم:« اگر سه بار از این قله رفتید بالا و برگشتید می برمتون.»
کاری نمی شد کرد. بنیه شان ضعیف بود. چند روز پیش تر نبود که امتحان های مدرسه شان تمام شده بود و امده بودند. عملیات هم شوخی بردار نبود. دیگر خواهش و تمنای شان قطع شد. اعصاب من هم برگشت سرجایش. رفتم توی سنگر که یکی از بچه ها آمد و گفت:«شما به این دو نفر چی گفتید مثل بز افتادند به جان کوه؟»
فکر نمی کردم قبول گنند. رفتند و برگشتند.سه بار.