چادر 17، چادری از 18 چادر سربازان آموزش پادگان آموزشی کهریزک بود به فرماندهی این سرباز کوچک که در آموزش و آنکادر در اردوی آذر ماه 89 چادر نمونه شناخته شد.
خاطرات قشنگ و سرشار از سرمایی رو توی این چادر دارم، برای دیدن و خوندن عکس و توضیحات بیشتر روی عکس کلیک کنید.
در ارتش جمهوری اسلامی ایران، در اردوهای آموزشی، مسئولیت ها تقسیم میشه بین سربازها (مسئول چادر = فرمانده چادر ) و مهم ترین اون ها، آموزش و مرور رزم مقدماتی با اعضای چادر، آنکادر و منظم نگهداشتن چادر، انجام امور چادر مثل گرفتن جیرهغذایی و... است.
پنجشنبه جمعه قبل از اردو تشویقی ای که از اول ماه آذر مونده بود اومدم خونه و بخاطر اینکه مسئول شده بودم رفتم دنبال خرید وسایل ( کیسه برای روی چادر در مقابل بارون، گل برای تزئین، سوزن قفلی و ... ) برای چادر بجای همه اعضا.
یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه
برای قشنگ تر شدن چادر و روحیه دادن به دوتا تیمی که در گروه هستند، اون ها رو به نام شهید همت و شهید چمران نامگذاری کردم و زندگی نامه هاشون رو پرینت گرفتم.
از اون طرفم برای آموزش وظایف تیم و گروه تفنگدار رو هم پرینت گرفتم و به همراه چندتا چفیه برداشتم.
بخوانید:
2- زندگینامه شهید دکتر مصطفی چمران
این دوتا عکس قشنگ رو هم برای نورانی شدن چادر و روحیه گرفتن شخص خودم و گروه پرینت گرفتم.
و نتیجه تلفیق مطالب و چیدن شون روی دیوار پشتی چادر که با آرم ارتش پوشونده شده بود و همچنین آنکادری که آموزش دادند با پتو و ملحفه ها و گل و یقلوی ها و فانوس ال ای دی، شد عکس زیر که پر از خاطره سردی شب ها و گرمی دلچسب ظهرهاست که تنهایی جلو چادر پوتین رو برای نماز در می آوردم...
اینم عکس همون قسمت وسط آنکادره که عکاس عقیدتی سیاسی به سلیقه خودش گرفته، سرکار قاسمی.
و اما می مونه یه عضو خیلی کوچیک و خیلی مهم چادر که همیشه همراه من بود، چراغ قوه عزیز که توی اون تاریکی محض شب های چادر ( ازغروب تا صبح صبحانه و آنکادر ) کمک کار من بود.
یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه
برای اینکه حق خاطره خورده نشه خدمت تون عرض کنم که شب ها 11 نفری توی چادر می خوابیدیم، با یه پتو و یه ملحفه و کل لباس خدمت و کلاه، زیر پتو یخ می زدیم تا صبح
جوادمیرزایی نیا هستم اعزامی ۲۰/۲/۱۳۸۸ازگرگان یادش بخیر بدترین روزای عمرم تو میدون تیر بود یاد همه هم خدمتی ها بخیر بچه های اصفهان شهر ری ورشت واقعا بامرام بودن
سلام .من چند تا کامنت گذاشتم تا دوستان رو پیدا کنم ...الان کانادا هستم .
احمد کاسیانی ؟؟ یا احمد بچه اسلام شهر ؟؟
من بهمن رشیدی هستم. مهدی مقیمی. حمید ایمانی بچه قم.مهدی اسدی ..حمید اسدی که خدا بایمرز تصادف کرد. جمشد ممتازی بچه غرق اّباد . سالهاست ندیدیمتون. هر جا هستین در پناه خدا باشید
.
اگر خواستین بیاید تو گروه مربیان کهریزک
https://web.telegram.org/#/im?p=s1072905233_16589970525168255524
20 سال گذشت ... 20 سال .
احمد هم دوره ام بوده احتمالا..با هم مربی بودیم
همن که 2 تا بالاتر کامنت گذاشته.
یه گروه تلگرامی داریم..
https://web.telegram.org/#/im?p=s1072905233_16589970525168255524
راستی منم برنامه نویس هستم.البته دیگه الان مدیر پروژه شدم..زیاد کد نمیزنم
اعزامی 1382/7 پادگان آموزشی کهریزک. بعد آموزشی هم رفتیم پادگان 02 دوره مربیگری دیدیم. تا آخر سربازی هم مربی بودم.
یادش بخیر ..گردان 3 گروهان 3 ..نزدیک قبرستون بهشن زهرا..شب ها قبر ها دیده میشد و آموزشی ها از ترس کوپ میکردن.جو وحشتنامی رو برا آموزشی ها درست میکردیم..خیلی سخت و خشن.
اعزام 19 خرداد
گردان 3 گروهان 1
فرمانده مرکز جناب سرهنگ رضا غفاری
فرمانده گردان جناب سروان توانگر
مربی ها گروهبان وظیفه هستن و کلاه مشکی
نصف دوره تو ماه رمضون بود که خیلی هم خوب بود.
ســـلام به کسانی که تو پادگان آموزشی کهریزک خدمت کردن.
اعزامی 1387/01/19
یادش بخیر چه روزهایی بود
بد ترین خاطرم تو اردوگاه شور اباد بود.
ولی الان دارم به اون روزا فکر میکنم .میگم یادش بخیر
من کل خدمتم رو تو اون پادگان بودم 18 ماه تمام
بله فقط یکم توی اون بیابون شوراباد بخاطر سرما سخت گذشت
البته من که فرمانده گروه و چادر بودم و تشویقی خوردیم و نگهبانی ندادیم، خیلی خوب بود
سلام
یادش بخیر
من سال/7/ 1382 رفتم کهریزک.
من اونجا مربی بودم.
الانم مربیا کلاه مشکی میزارن؟
6 دوره رفتم اردوگاه.
2 دوره هم خودم آموزشی بودم رفتم.
فرمانده پادگان منصوری بود.وای چه آدمی بود.خشک نظامی.
من گردان 1 گروهان 1 بودم.
آموزشی هم گردان 1 گروهان 3 بودم
هنوز به کروهان 3 گروهان جهنم میگن؟
فرمانده مان استوار بابایی بود که بعد رفت فرمانده نگهبان ها شد.
سلام
به به ، چقدر قدیمی
نه مربی ها کلاه مشکی نیستند، گروهبان های آموزشی هستند.
اوه 6 دوره اردوگاه ... احسنت
فرمانده پادگان سرهنگ ( اسمشون رو الان یهویی یادم رفت ) هستند که برخورد بدی نداشتند، یه مرخصی برای امتحانی حتی توی آموزشی بهم دادن.
منم گردان 1 گروهان سه بودم ولی جناب سروان اسفندیاری فرمانده گروهان بودن
اره هنوزم اسمش جهنم سبزه، ولی برای ما توی این گروهان خیلی خوب بود، ولی به عادی های دو تا گروهان دیگه سخت میگرفتن.
یادش بخیر سربازی-سری هم به من بزنید تا چشمانم را قدمگاه شما سازم.