آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

چادر 17

روز سه شنبه اینا بود که اسم هایی که نظر داشتم برای چادر خودم ( که من فرمانده داوطلب چادر باشم ) رو نوشتم که بروم بدم جناب اسفندیاری تا چادر رو اوجوری بچینند، و بعدش بشیم چادر نمونه که هم توی اردوگاه نگهبانی ندهیم و بعد اردو مرخصی تشریف بیاریم منزل...


رفتم و لیست چادرها با مداد نوشته شده بود، اما جناب اجازه دادند و دو نفر رو جابجا کردم، متدین و مطلبی رو برداشتم و صالح و علی نانکلی رو گذاشتم، بعدشم میخواستم جواد شیری شیطون رو با مسعود مرادی مسئول غذا عوض کنم که یه جورایی بی خیال شدم با اینکه جناب گفتند میشه.


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


اما شروع از یک هفته قبل اردوگاه بود که آموزش اردوگاهی مون شروع شد، امتحان عقیدتی سیاسی و رزم انفرادی گرفته شد و خمود کردن رو بهمون یاد دادند، عوارض زمین و اقدامات عامل و غیرعامل و خیز و خزیدن کار کردند و روز 5 شنبه ای که من چهارشنبه ش اومده بودم تشویقی (نمازآموزی هفته های قبل) وسایل لازم رو زدند روی درب آسایشگاه ها.


اومدم خونه و همون طور که پست زدم همون روزا، وظایف تیم و گروه تفنگدار رو پرینت گرفتم، دوتا تیم رو نامگذاری کردم و زندگی نامه شهید چمران و شهید همت رو هم پرینت گرفتم، چندتا چفیه برای بک گراند و آنکادر کاغذها برداشتم و سوزن و چسب و نخ کفاشی و ... ردیف کردم. زنگ زدم دیدم جواد شیری وقت بیمارستان گرفته و خریدها رو نمی کنه، میثم میرزایی هم فقط پرچم میگیره، رفتم 12 متر نایلن و 40 متر طناب هم گرفتم و یه سری پلاک و سربندیاحسین و ... برداشتم.


 گذشت و رفتیم پادگان جمعه،‌ تا شب کسیه انفرادی ها رو با بچه ها بستیم، و علی نانلکی هم نیومد، خمود کردم و با پتوی علی خوابیدم،‌اونم رفته دنبال کارهای استخدام نیروی انتظامی و کلا اردو نیومد، جواد هم که کمسیون داشته و معاف شده میگن.


خلاصه،‌رفتیم اردوگاه ....


روز اول شنبه بود که هشت و ربع حرکت کردیم و  یازده دوازده اینا رسیدیم، انکادر و کیسه کشی رو نصفه کردیم و نهار خوردیم، بعدشم ادامه کار و یکم توجیه برای اردوگاه داشتیم توی خاکی هایی که میدان تیر دانشکده افسری ها بود و بعدا فهمیدیم.


روز دوم یکشنبه رفتیم سرکارگاه های عوارض زمین که جانشین مرکز اومد و بخاطر آموزش هایی که به بچه ها داده بودم تونستیم جواب بدیم، بخصوص خودم که بیشترش رو جواب دادم و نزدیک ظهر که میخواستیم بریم نهار، جناب سروان فرمانده مون گفت گروه 17 چادر نمونه است و معاف از نگهبانی در اردوگاه :دی


روزهای بعدش هم که دوشنبه بود میدان تیر داشتیم و تا دو اینا اونجا بودیم، یه پین پیدا کردم دادم فرمانده، خط آتش چیندیم و 100 و 200 متر شلیک کردیم و 100 (90 ) و 70 گرفتم، عصرش هم اسلحه رو تمیز کردیم و دوشنبه تموم شد.


سه شنبه و چهارشنبه هم که توی کارگاه و یه رزم شب ( هشت و نیم اومدیم زیر آسمون یکم شنا و خبر دار و اینا ) و کارهای روزمره و آموزش عوارض زمین و زندگی در شرایط سخت و جهت یابی اینا گذشت و چهارشنبه غروبی کیسه انفرادی ها جمع شد.

دو روز اخری بخاطر سرمای هوا و هی صحبت و داد زدن گاهی من توی سرما و شب یخ زدن زیر پتوها صدام دیگه گرفته بود و بچ بچ جواب میدادم، برپاهای چادر رو دست میزدم و حتی در مقابل لیسانس آموزشی ها مقابل جانشین مرکز با صدای گرفته داد زدم و منظور از عوارض زمین که اونا بلد نبودند رو گفتم.

شب اول و دوم محرم هم گروهان ها برای خودشون توی محوطه و چادرهاشون دعا و زیارت عاشورا و سینه زنی داشتند که در جای خودش منظره ی قشنگی بود واقعا...


پنجشنبه صبح هم هفت هم زمان با بیدار شدن خورشید خانم، چادر و کوله جمع کرده بودیم و حرکت کردیم، نه و ربع پادگان بودیم و واکس حسابی زدیم،‌وسایل مرتب و تخت انکادر شد، نماز و نهار و کوله ها دادیم انبار و بعدش دو و نیم به خط شدیم، جناب سروان گفتند چادر 17 به فرماندهی من تشویقی تا شنبه و بقیه تا جمعه عصر بروید مرخصی و تعدادی بی نظم بازداشت موندند.

موقه حرکت به سمت خروج یه چیز خیلی جالب بود،‌یکی خوشحالی گروه و بازداشتی های گروه که از جناب خواستند بخشیدشون، همچنین تونستم مرخصی یکی رو ردیف کنم که توی گروه ما بود و قبل اردو (نمیدونه) تغییرش دادم (وحید مطلبی) که نکنه نافرمانی نکنه و حقش بود مرخصی تشویقی ( و هم از جانشین تشویقی گرفته بود که جناب سروان نمیدونستند و گفتم بهشون ) و همین طور ضربه پای بسیار قوی ای که بچه ها موقه بدورو میزدند و خودمونم کیف کرده بودیم.


خلاصه این هفته اردوگاه و چادر 17 هم شد جز خاطره های قشنگ (هرچند نه سخت اما سرد:دی ) دوران خدمت مقدس،‌ تجربه ای متفاوت بود با کار گروهی کردن با کسانی که همه مثل خودت نیستند و زیگزاگ هم میزنند و نتیجه اش هم که الحمدلله قدر دانی نعمت های خدا و خانواده و خانه امدیم بود که دریافت کردیم.

یه چندتا عکس هم بچه های عقیدتی گرفتند ازمون که برسه دستم اون ها رو هم قرار میدم.


انشاءالله روزی خیلی زود بیاد که لیاقت سربازی و شهید شدن زیر پرچم برافراشته امام زمان (عج) رو پیدا کنیم.



از خدمت تا خیبر ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زندگینامه شهید همت

همون طور که توی دوتا پست قبل تر گفته بودم،‌گروه ها رو به نام یک شهید نام گذاری می کنم انشاءالله، که گروه  دو،  گروه این شهید برگوار است. در ادامه مختصری با ایشون آشنا می شویم.

.....

به روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبت های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای می کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
پدرش از دوران کودکی او چنین می وید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می کرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره ه ای کوچک را نیز حفظ کند. 


● دوران سربازی
در سال ۱۳۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخت رین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

ادامه مطلب ...

زندگینامه شهید دکتر مصطفی چمران

سلام علیکم


همون طور که توی پست قبلی گفته بودم،‌گروه ها رو به نام یک شهید نام گذاری می کنم انشاءالله، که گروه یک گروه این شهید برگوار است. در ادامه مختصری با ایشون آشنا می شویم.



دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید


ادامه مطلب ...

تیم و گروه تفنگ­دار

سلام علیکم


به زودی انشاءالله می ریم اردو، و من فرمانده ( مسئول ) یک چادر 11 نفری هستم و گفتم که از بنیان و سازمان چادر توی وبلاگ بنویسم تا یادگاری بمونه و یه نسخه هم ببرم که اونجا باید همه این ها رو بلد باشند.

 

ادامه مطلب رو هم بخونید،‌می بینید دوتا تیم داره گروه، که هر تیم رو به نام یک شهید نام گذاری کردم و زندگی نامه شون رو خلاصه شده از گوگل توی پست های بعدی میذارم. انشاءالله لیاقت ادامه دادن راه شون رو داشته باشیم و پاسدار خون شون باشیم.


..........


یک تیم از چهار نفر تشکیل شده است و دو تیم به همراه یک فرمانده مستقل از فرمانده تیم ها، تشکیل یک گروه می دهند، که وظایف آنها به صورت زیر خواهد بود.


فرمانده تیم: وظایف فرمانده تیم:
1-    دستورات فرمانده گروه را در به کار بردن تیم اجرا نموده و انظباط آتش و کنترل تیراندازی را اعمال می­نماید.
2-    در محلی قرار می­گیرد که در آنجا بتواند ضمن نظارت بر آتش تفنگ داران ویژه و نارنجک انداز دستورات فرمانده گروه را در کنترل به کار بردن تیم سریعتر اجرا نماید.
3-    علاوه بر وظایف اصلی خود مانند یک تفنگدار عادی عمل نماید.
4-    از تیراندازی­های بیهوده که فقط نشانه ترس و ضعف اعضای تیم است جلوگیری نماید.

تفنگدار ویژه: وظایف تفنگدار ویژه:
1-    با تک تیرهای دقیق و یا رگبارهای دو یا سه فشنگی به هدف­های مربوطه تیراندازی نماید. و با قدرت آتش جنگ افزار تیم را یاری نماید.
2-    با هوشیاری از منطقه تیم مراقبت و هدف­های ناگهانی را به فرمانده تیم نشان دهد.
3-    دستورات فرمانده تیم را سریعاً اجرا نماید و در صورت کشته شدن یا از رزم خارج شدن فرمانده تیم، فرماندهی تیم را برعهده بگیرد.

تفنگدار عادی : وظایف تفنگدار عادی:
1.    با هوشیاری از منطقه خود مراقبت کند و هدف­هایی را که می­بیند به فرماندهی تیم نشان دهد.
2.    دستورات فرمانده تیم را اجرا و در صورت لزوم به سایرین ابلاغ نماید.
3.    برای تیراندازی به جزء در موارد استثنایی از آتش نیمه خودکار جنگ افزار استفاده نماید.
4.    تفنگدار ویژه و نارنجک انداز را در تنظیم تیر کمک نماید.
5.    در صورت کشته شدن و یا زخمی شدن نارنجک انداز و یا تفنگدار ویژه مأموریت­های آنها را بر عهده بگیرد.

نارنجک انداز:
1-    پشتیبانی و حمایت از تیم و گروه با استفاده درست از نارانجک ها
2-    از بین بردن دشمن و ایجاد پوشش برای تیم و گروه
3-    عمل کردن مانند یک تفنگ دار عادی و نشان دادن اهداف به اعضای گروه 


آرایش های تیم و گروه تفنگداران در ادامه مطلب.

ادامه مطلب ...

توصیف دستی که از دار دنیا کوتاهه ...

سلام


شنیدید میگن دست طرف از دار دنیا کوتاهه، یا کاری کنید،  که وقتی دست تون از دنیا کوتاه شد دیگه نمی تونید کاری کنید؟


توی خدمت آدم نمونه ای واقعی تر ( مثلا توی کار واقعی نیست چون هم فکرهات هستند تقریبا یا هم تخصص هات ) از آمار جامعه ات رو میبینی، برخورد و زندگی گروهی یاد میگیری، رزم و نظامی گری یاد میگیری، سحر خیز بودن و سخت کوش بودن رو تمرین می کنی و کلی چیزه دیگه ...


علی نامی هست که از یکی از دو نفری است که گاهی صحبتی باهاشون می کنم توی خدمت، بچه ی همدان و توسرکانه و بچه ی خوبیه، نیروی انتظامی قبول شده بود و هفته گذشته میخواست بره یه تعهد اموزش بده و برگرده، هرچه کرد نتونست مرخصی بگیره، کم کاری و اشتباه از خودش بود شاید، اما کلی تلاش کر و کل سلسله مراتب رو رفت و برگشت اما نشد که نشد ... نمی دونید چه حالی داشت ، واقعا ناراحت بودم براش و انشاءالله شنبه کارش اوکی شه.


اما وقتی رفتی زیر خاک چی؟ وقتی دستت از دار دنیا کوتاه شد شی ( به قول علی!) وقتی که دیگه اون تلفن کارتی هم نبود، وقتی مرخصی اخر هفته ای نیست که بگی بعد تعطیلی میرم دنبال کارم چی؟ وقتی اون موقه دیگه خدا هم بخاطر عهدی که در قانون و عدالت ش هست دستت رو نمی گیره شی؟وقتی نمی دونی کسی که بیرونه می تونه بهت کمک کنه یا نه، یا اصلا کمک میکنه یا نه چی؟ تازه اونم موقه ای که شما نمی تونی بهش خبر بدی باید خودش بفهمه یا برات خیرات کنه یا حق الناس و حق الله ت رو برداخت کنه....


خیلی سخت و سنگینه داشتن این احساس، خیلی ...

همین ........



بار گناه و نحوه حساب کتاب خداوند در روز جزا ...

خداوند متعال در قران کریم می فرمایند:


* و هیچ بارب ردارنده‏اى بار [گناه] دیگرى را برنمى‏دارد و اگر گرانبارى [دیگرى را به یارى] به سوى بارش فرا خواند چیزى از آن برداشته نمى‏شود هر چند خویشاوند باشد [تو] تنها کسانى را که از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و نماز برپا مى‏دارند هشدار مى‏دهى و هر کس پاکیزگى جوید تنها براى خود پاکیزگى مى‏جوید و فرجام [کارها] به سوى خداست .

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲ آیه 18 


* و هیچ بردارنده‏اى بار [گناه] دیگرى را برنمى‏دارد آنگاه بازگشت‏شما به سوى پروردگارتان است و شما را به آنچه مى‏کردید خبر خواهد داد که او به راز دلها داناست

سوره ۳۹: الزمر - جزء ۲۳ آیه 7


* بگو آیا جز خدا پروردگارى بجویم با اینکه او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى] انجام نمى‏دهد و هیچ باربردارى بار [گناه] دیگرى را برنمى‏دارد آنگاه ازگشت‏شما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف مى‏کردید آگاه خواهد کرد

سوره ۶: الأنعام - جزء ۸ آیه 164


کاملا و به صراحتا مشخصه که طبق این احادیث قدسی هر کدوم از ما مسئول کار و رفتار خودمون هستیم و دیگران حتی اگر بخواهند هم روز آخرت نمی توانند بار گناهان ما را بر دوش کشند.


از طرفی دیگر

امام علی علیه السلام در دعا و مناجات امیرالمومنین در صحبتی که با خدا و رب خویش دارند، اینگونه شروع می کنند: اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ  خدایا از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد کسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که دلى پاک به نزد خدا آور و  گفته می شود خواهر و برادران و پدر و فرزند از یکدیگر فرار می کنند در این روز ....


از تفکر و تامل در این چند ایه و دعای قران ناطق می توان دریافت هرچند زندگی در جامعه و اجتماع شاید بعضی چیزها را قبح شکنی کند، شاید انجام بعضی دستورات خداوند و کارهای مستجب ماکدی که باعث خوشنودی خداوند می شود را غیرعرفی می دانند و مردم حرف و سخن می گویند به ما و نیش و کنایه می زنند شوخی و جدی، ما جز انجام وظیفه خویش، کاری دیگری نباید بکنیم، چرا که حتی اگر از نزدیک ترین خویشاوندان ما باشند، خیلی دوست شان داشته باشیم، عرف ( به معنی عرف اشتباه و ظاله ی رایج!!) خلاف کار ما را می پسندد، ما در روز جزا و نزد خداوند تنهای تنها باید پاسخگو باشیم و تنها و تنها رضایت خداوند است که می تواند ما را نجات بخشند.


انشاءالله حق و دین حق و انچه از کار و رفتار درست و حق پسند هستند بشناسیم، تسلیم شان شویم، ایمان آوریم، یقین کنیم به آنها و با تقوی و خوف و رجای الهی، پله پله به رضایت خداوند که برترین نعمت بهشتی است، در این دنیا دست پیدا کنیم.


انشاءالله

والسلام علیکم و رحمه الله ....