صبح ها موقه ورزش صبحگاهی، صبح و ظهر و شب ها هنگام نماز ....
موقه رفت و آمد به محل آموزش ....
اون چیزی که لبخند روی لب ها، روحیه به قلب، و ذکر السلام علیک یا روح الله رو میاره، دیدن بارگاه امام خمینی (ره) بناینگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایرانه ...
بزرگ مردی که فراتر از فرماندهی کل قوا، بر دل های مردان خدا ولی بود و از او به یک اشارت و از جوانان به سر دویدن ....
توی اون شلوغی پادگان و همهمه سربازهای ریز و درشت! تنهایی بیشماری موج میزنه که بر بلندهای موج ها اون، نمی توان ناخدایی کرد مرگ با با خدا بودن ...
خدایی که ناخدای کشتی های قلب ها و دل های تنهاست، خدایی که در اوج بی کسی و تنهایی و کوتاهی دست توی زنده از دنیا، دستت رو میگیره و قدم به قدم میاد و کارهات رو روبه راه می کنه ...
خدایی که به حقیقت ذکرش آرامش قلبت می شه و توی اون تنهایی میان جمع، با کسی صحبت نمی کنی جز او، و به یقین می شنوه و می شنوه و می شنوه، شنیدنی که فراتر از صدای مادی ماست، می شنوه از دل و جان و اعضا و جوارح من کوچک ترین می شنوه آنچه می گویم...
منه منه تنها ... زیر سایه خدا، زیر سایه امام زمان و امام خمینی و ولی فقیه ...
بد بنده هایی هستیم، تا دستمون از دنیا کوتاه نشه و نبینیم چقدر کوچیک و ضعیف هستیم، به بی نهایتی که قدرت مطلقه تکیه نمی کنیم، ایمان نمی آوریم و یقین بهش نمی بریم.... کمترین وظایف خودمون رو در مقابل بزرگ ترین لطف ها و بخشش ها انجام نمی دیم، خیلی بدیم، خیلی بدیم ...
چقدر سخته روزی که دستت از دنیا کوتاه شه، نه این کوتاهی که تلفنی هست، ملاقاتی ای هست، مرخصی هست، دیگه اخرش کسی ای هست که بهش بگی مشکلم اینه و کمک میکنی یانه ..... نه این که سخت نیست، حتی همین که امید دستت رسیدن هست دنیایی است ... اما ... اما وای به حال من و شما اون روزی که دست مون بسته است، زیر خاکیم و دست مون واقعا از دار دنیا کوتاه... واقعا سخته، سخت سخت سخت .... همین و بس
ای کاش توی این دنیا، صالح باشیم، با تقوی و بخشنده باشیم، خیرات و صدقات جاریه ای از فرزند صالح و خدمت به خلق تا ساخت و ساز برای خدا، ذخیره کنیم برای خودمون، تا توی اون دنیا هرچند دستمون کوتاهه، اما امین اعمال مون خیرات و برکات کارهامون رو هردفعه بیاره و ذره ای از بار گناهامون رو در پیمودن این راه سخت و سعب کم کنیم...
خدمت، خدمت مقدس سربازی جدا و درکنار اون آموزش های مفیدی در برای یه جوون داره، اگر به هوش باشی و زرنگ، اینقدر تنهات می کنه که جز خدا نبینی، اگرم جز خدا ببینی، به عمل میبینی که چقدر اون ها هم کوچیک هستند و مثل خودت ضعیف، بهت اجازه میده که ببینی چقدر ضعیف هستی و ببینی چقدر خدا بزرگ و قدرتمند...
بخوام بنویسم از حسی که نوشتنی نیست تا نقطه پایان نون توان من جا داره ... و اینجاست که باید خدا رو شکر کرد و سپاس گفت و حمد نمود که زیر سایه ولایت امام زمان (عج) و ولی فقیه هان زمان و در جمهوری اسلامی ایران زندگی می کنم، جایی که دستم رو گرفته، بزرگم کرده و نشونم داده که خدایی هست، اینه خدایی که ازش صحبت می کنند، قدرت و بخشش و رحمت و کریم و رب و یکتا و بی همتای محضه محضه ....
انشاءالله لیاقت بندگی در درگاه خداوند و خدمت در نظام پاک و مقتدرش داشته باشم و بتونم روزی، روزی ... سنگینی و افتخار خدمت و سربازی کردن زیر سایه امام عصر و الزمان (عج) روی شون هام حس کنم و مثل الان و بلکه بیشتر تک تک سلول های بدنم شرمنده باشند نزد خداشون، که ای خدا چطور و کی شکر و سپاس این همه لطف و کرم و مهربونیت رو بکنیم با این تن حقیر و ضعیف و ....