سلام علیکم
یه یکشنبه روزی بود اگر درست یادم بیاد، زندگ دوم سوم بود تقریبا، کلاس تاریخ
آقای تفتی مثل همیشه بار روی گشاده و با انرژی و البته با وقار -با قد بلند شون- تشریف آوردند سرکلاس و مدتی از کلاس که گذشت قرار شد درس بدهند
کتاب ها رو گذاشتیم روی میز، ورق می زدیم تا برسه درس جدید
کلاس همهمه ای اروم داشت
آقای تفتی هم کجکی روی لبه ی میز نشسته بودند و نظاره گر
دقیقا در یکی از همون لحظه های خلاء صوتی در کلاس، زدم صفحه بعد و رسیدم به عکسی از جوانی های آقای هاشمی ...
یه لحظه به شوخی بلند فکر کردم و گفتم: اِ اکبره؟ O_o
همه به آرومی زدند زیر خنده ... یکی از اون ته کلاس یه تیکه ای اومد ... اِ ایشون از همون جوونی ....
استاد بدون تردید و فاصله:
بفرمایید بیرون
آقای نصرآبادی شما هم بفرمایید بیرون
من: برای چی من؟ من که چیزی نگفتم!
آقای تفتی:بله درسته، اما شما باعث شدی و شرایطی رو ایجاد کردی که کسی ازش سوء استفاده کنه ...
... سکوت کردم، کتاب رو بستم و با لبخند از کلاس خارج شدیم و رفتیم حیاط ...
پ ن1: ایشون استاد بسیار خوبی بودند و لبخند من هم بخاطر این بود که می دونستم این یه درسه و تاثیری در نمره ام نخواهد داشت، ناسلامتی شاگرد مثبت کلاس بودیما :دی
پ ن2: توی کل تحصیل دوبار از کلاس خارج شدم، یک بار سر این قضیه و یک بار هم سر قضیه "انقلاب سفید" که اون هم از تنها سران فتنه اش بودم -مدرک ش هم موجوده-.! :دی
پ ن3: رابطه عنوان متن و مشروح پست اگر شبیه تاریخ معاصر ماست تقصیر من نیست، تقصیر درس های تاریخی است که خیلی شبیه هم هستند :دی