سلام
صحبتی پیش اومد که یه لحظه من رو تکون داد و بهم به عنوان یه فرزند برخورد، با اینکه حتی به من ربطی نداشت و حقی از من گرفته نشده بود.
درسی گرفتم که گفتم یادداشت کنم، تا هم خودم خوب یاد بگیرم و ازش استفاده کنم در آینده، و هم دیگر دوستانم.
به نظرم به جای امر و نهی از هرکاری، باید به فرزندان مون آموزش بدیم که از هرچیزی درست استفاده کنند، حق شونه، باید حق انتخاب درست تر رو با راهنمایی ها داشته باشند.
این در مواردی که ما روی اون شناخت کافی نداریم، خیلی اهمیت بیشتری داره، مثلا الان، توی دوره ی ما، اینترنت و چت شامل این جمله میشه، که اکثر خانواده ها از اون شناخت کافی ندارند و فرزندان شون رو از اون برحذر می دارند!
اما کار درست تر و در اصل کار درست اینه:
یاد دادن ماهی گیری،شناخت خوب و بد و ملاک های اخلاقی رو قسمتی از وجودشون بکنیم و بهشون یاد بدیم، وبهشون اعتماد کنیم.
تازه این شد سه تا درس بزرگی زندگی برای بچه هامون، یکی اینکه با شناخت از هرچیزی بهترین استفاده رو بکنند، دوم اینکه اعتمادشون به اولیاشون خیلی زیاد میشه، سوم اینکه بخاطر اعتماد ما به اونها، اعتماد به نفس شون بالا میره و در مقابل این اعتماد احساس مسئولیت می کنند و این می شود که همیشه سعی میکنند نه تنها کار درست، بلکه درست ترین کار را بکنند.
اینجاست که احساس می کنند که بزرگ شدند احساس خیلی خوبی بهشون دست میده، احساس استقلال و آزادی.
باید بگم که خوشحالم که خانواده م تا جایی که می توانستند این شناخت رو به من داده اند، خوب و بد رو خیلی عالی برام تعریف کردند و اعتماد خوبی به من دارند.
این حس مسئولیتی در من ایجاد میکنه، که باعث میشه خودم نگهبان خودم باشم!
این هم از درسی که امروز از زندگی گرفتم.
دست خدا درد نکنه، که هرچیزی یاد می گیریم از اوست.
پایان.
اگر یه روزی دیدید یادم رفته، این پست رو برام یاداوری کنید!
وقتی پست های این چنینی رو میخونید، مثلا از نوشته های من، اگر به خوبی هم از منظور پست سردر نمیارید ( چون مثلا دقیق نمیدونید چرا این پست رو زدم یا چی شده که این پست رو زدم) سعی کنید به خوبی توی ذهنتون نگهداریش کنید، چون زمانی که وقت استفاده از اون تجربه است، خود به خود تاثیرش رو میذاره براتون
از قابلیت های ذهن پیچیده ی انسان است.
شکر خدای خالق آن