آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

الو سلام من زنده ام!

سلام علیکم


اهه اهه...

پوووووفففففففف

اوه اوه، چه خبره اینجا!


چه گردوخاک نافرمی گرفته ینجا!


یکی از علایق من حرف زدنه و از اون بهتر و بیشتر، نوشتن، نوشتن هم بخاطر اینکه تنهایی، و زبان فکر تو میشه کیبردی که ترقترق صدا میده و حرفهات سیاه ت رو که ممکنه سیاه و سفید و رنگی باشه، روی صفحه سفید نوشته میشه.

اما از اون بهتر یه دکمه افقی درازه که خیلی راحت می تونی باهاش خطاهات و حتی فکرهات رو اصلاح کنی! 


اما نمیدونم چرا مشغله هام باعث شده دور بشوم از نوشتن. 

البته یک دوسالی کمتر نوشتم چون مشغله کاری م نوشتن در سایت وزین فرهنگ نیوز و سردبیری سرویس فرهنگی اجتماعی آن بود.. البته بهانه است!


بگذریم، ممممم از کجا بنویسم؟

به قول آن آقاهه بنویس از چیز ی که از غصه هامون کم بشه و اینا


بذارید از بالا و پایین هایی بنویسم که این روزها غرق در اون هستم، مشغله هایی که 24 ساعت زندگی من رو ناخواسته و خلاف علاقه و خواست من، تبدیل کرده به دو قسمت کار و خواب، اغراقه ولی رسما گاهی اینجوریه و این اصلا خوب نیست، این اصلا مورد پسند و همگام سلیقه من نیست.


اما از اون ورش، شکر خدا مشغله هایی هستند پر شور و هیجان که کمک میکنه خودم رو محک بزنم و زیر فشارهاشون یکم خودسازی کنم.


تغییر مکان کاری کمک کرده دامنه رفقای مومن و دوست داشتنی م زیاد و زیادتر بشه و نهایت سعی م رو می کنم تا منم برای اونها رفیق و همکار و خادم خوبی باشم.


امیدوارم بهمین سبک امداد الهی ای، قسمت های اصلی و حیاتی و اصل وجودی این حیات مادی یک مقدار به هدف غایی خودش نزدیک و همراستا بشه که این زندگی کجا و احتمالا آن زندگی که به واقع مرضی الهی است کجا.


امیدوارم یک مقداری بتوانم مدیریت زمان کنم و از علاقه هام، از تفکراتم، در همه ی دسته بندی های وبلاگ و همه دسته بندی های جدیدی که توی تفکرم بوجود آمده است بنویسم. شماهم دعا کنید برام.


لبخندتان ارزانی خانواده تان و بلعکس



فرزند دختر خوب تر است یا فرزند پسر؟

سلام علیکم

احوالتون خوبه؟


 از بس مشغول زندگی و مسئولیت خانواده شدم، خیلی کمتر توفیق حاصل میشه بنویسم، خیلی حرف ها می مونه برای گفتن و ثبت کردن، و الان بی خیال کار شبانه شدم و گفتم کیبرد بفرسایم اندکی به یاد گذشته!


چند شب پیش توفیق حاصل شد بعد صرف فلافل با خانواده، در نماز جماعت مسجد نزدیک محل استقرارمون شرکت کنیم.


به غیر از آرامش و فضای معنوی و آرام و دوست داشتنی مسجد، یک اتفاق دیگه هم برای بنده افتاد که به نظرم خیلی خوب بود. آن هم از اینجا شروع شد که پسر بچه ای که شاید نهایتا دوم دبستان بود کنارم در صف جماعت بود. یه لحظه کلی از افکار و احساساتم بخاطر این اتفاق قشنگ، دگرگون شد!


چی دگرگون شد؟ اینکه فرزند صالح دختر را اندکی بیشتر از فرزند صالح پسر دوست داشتم. 


حالا داستان از چه قرار بود، از این قرار که همه میدونیم و این دانشمندا هم تحقیق و ثابت کردند که دختر فضای خانواده رو آرامش میده و محبت و جنس محبتی که دختر به خانواده و خواهربرادرها و پدر داره دنیایی متفاوت تر است. 


حتی از همه بالاتر حدیث امام صادق (ع) که می فرمایند دختر حسنه و پسر نعمت است. حسنه ثواب دارد و نعمت سؤ ال و محاسبه! حالا بماند شیرین تر بودن معمول بچه های دختر نسبت به پسرهای شیطون.


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه



قبل از شروع نماز بود که در حین حظ بردن از حضور چنین پسر معصومی توی صف نماز جماعت، به این فکر فرو رفتم که هرچقدر حسنه ی دختر داشتن زیاد است و شیرین زبان و ... اما فرزند پسر ویژگی هایی دارد که برای خودش منحصر به فرد است، ویژگی هایی که با پدر رابطه مستقیم دارد و همین جاست که امتیازی می شود در مقابل آن همه جو افکار عمومی علیه قندعسل های پسر!


مثلا یکی از لذت های پدرِ پسر بودن، این است که آینه ای ذلال را از خودت در پیش روی خواهی داشت، کسی که ظاهر و اخلاق و رفتارش همچون تو و بلکه ان شاءالله بهتر از تو می شود و امضای توست بر سطح جامعه.


پسر است که با پدر می تواند توی صف نماز کنارش بایستد و سال به سال قد کشیدنش را ببینی تا روزی که وقتی کنارت می ایستد دیگر تو از بالا به او نگاه نمی کنی، بلکه چشم در چشم، شانه به شانه قدقامت ببندید.


پسر می تونه آمال و نهایت آرزوها و حتی بازی گوشی های پدر باشد، با پسر می شود موتور سواری کرد، با پسر می شود دار و درخت و در و دیوار و کوه و کمر را بالا رفت و پایین آمد و...


با پسر می شود دوسر یک کمد سنگین را گرفت و مثل دوتا مرد بالا برد، به پسر می شود کارهای سخت شبانه را سپرد و با خیال راحت خوابید تا او برود و دست پر برگردد. حس امنیتی که مرد بودن او به خانواده می دهد خیلی خوب است به نظرم.


خلاصه اینکه، یک پدر زمانی می تواند دوباره جوانی اش را مرور کند که پسری داشته باشد که، قدم جاپای او می گذارد و با او او دوباره جوانی کند. 


حال چقدر آن روزهای پیری لذت بخش است که آن پسرصالح در خانواده تو می شود دایی نوه هایت و دختروپسر بچه ها از سروکول آن دایی بالاوپایین می روند و بازی می کنند و باهم به خرید پفک و اسباب بازی می روند. 


مثل همه نعمت های خدای متعال، شمردن خوبی های پسر مثل خوبی های دختر، امکان پذیر نیست و نوشتن از آنها تمامی ندارد. خلاصه مطلب همین بود که سعی کردم به عرض برسانم و تغییری در افکارم را مکتوب کنم. 


ان شاءالله، فرزندانمان هرچه که هستند از دختر و پسر بودن، به گفته پیامبر اکرم(ص)، فرزند خوب و صالح و گلى از گلهاى بهشت باشند و ماهم وسیله رسیدن رزق و پله تعالی آنها..


التماس دعا

 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه




با نشر توسط:

«طراحی بنر فلش تبلیغاتی ویژه سایت های فرهنگی و مذهبی»

برای سفارش کلیک کنید

ما بنده های بد قول برای خدا

سلام


یادتونه روز ازل بعد اینکه اون بار که آسمان و زمان بر دوش نگرفتند را، من و شما به دوش گرفتیم و خدا ازمون قول بندگی گرفت و ما قبول کردیم؟ 


یادتونه که چقدر از بدقولی و دیر اومدن یک دوست و آشنا سر قرار، یا حتی یک مهمان که منتظرش بودیم، چقدر دلگیر یا حتی نگران شدیم؟ هرچند که اون قرار و مهمونی با اون یکی دوساعت یا حتی بیشتر تاخیر افتادن، آنچنان خراب نمیشد؟


حالا شما که کم و بیش این دو مورد بالا رو یادتونه، یه چیزو میشه به من که نه، به خودتون صادقانه بگید؟

  • شما چقدر یادتونه که از دیر خوندن یا حتی قضا شدن نماز اندازه دومورد بالا ناراحت شده باشید از خودتون؟
  • چقدر فکر کردید که میشه که خدا از دیر خوندن یا نماز خوندن شما ناراحت بشه؟
  • چقدر حق میدید که یکی بگه، خدا بهترین دوسته؟ و باید زود رفت سرقرار با این دوست خوب؟ که کلی چیز ازش می گیریم همیشه سر همین قرار ها؟ 
  • چقدر تا حالا ناراحت شدید از کسی که بهتون یادآوری کرده نمازتون رو اول وقت بخونید یا قضا نشه؟
  •  یا چقدر ناراحت شدید از کسی که سر افطار و شام توی مهمونی قبل شروع کردن غذا رفته سر مهم ترین قرار؟ 

بگذریم، همین قدر کافیه، کلاه خودتون قاضی، همون طور که در آخرت خداوند غفور، خودمون رو قاضی نامه اعمال خودمون میکنه. همون روز که عاجز می مونیم از حساب کتاب اعمال خودمون خدای نکرده!


حاسبوا قبل ان تحاسبو


یک خط از کتاب زندگی

سلام علیکم 

چقدر اینجا رو خاک گرفته، پوف پووووفففففف 

اها یکمش رفت

 

یادمه از اوایل دانشگاه با وبلاگ نویسی آشنا شدم، آن هم وبلاگ نویسی گروهی و هدفمند، یک ابزار قوی ارتباطی و وسیله ای برای کار درسی و علمی، بعد دست بردم به نوشتن و انتشار مطالب درسی و علمی که چه بسیار دانشجویانی که ازش بهره بردند خداروشکر. حتی از روی کج محبتی برخی ناعالمان دچار کاستی، منجر شد به یک سری دردسرها که یک سالی ذهنم را مشغول کرده بود.

 

بعدش هم اندکی وبلاگ گروهی و علمی را نوشتم و یک وبلاگی که از وجدان آگاهم می نوشتم که اولی علاقه و کمک به دانشجویان مظلوم هم دوره ام بود و دومی درددلی با خودم.

 

اسباب پربرکت کار آن روزهایم باعث شد، دنبال راه اندازی وبلاگی باشم که بتوانم برداشت های خودم را از قرائت قرآن هایم بنویسم و چه برنامه ها که برایش نداشتم... بعد از اتمام یک ختم قرآن، اضافه کردن تفسیر به آن، دقیق تر تنظیم کردن متن ها و مستند کردن آن ها و اضافه کردن دسته بندی های دقیق و خلاصه ساخت منبعی که بشود مصداق آن حدیث که تا روزی که آن نوشته ها باشد و خوانده شود، من بی نصیب نباشم به لطف خدا.

 

وبلاگ گروهیمان که به سبب همان کاستی ها که ذکر شد و به خدمت رفتن یک عالمه دانشجوی بی گناه و گرفتار در کوتاهی دیگران و سوء مدیریت های برخی نویسنده ها و... تعطیل شد.

 

وبلاگ علمی خودم هم از کم رونق شدن و رفتن دانشجویان فعال از دانشگاه و خدمت مقدس سربازی بنده و مشغله های کاری کم کم تعطیل شد، مانند همان درددل های خودم با خودم.

 

وبلاگ "یک شاخه آیه قرآن" هم که انگار توفیقش به شدت از بنده سلب شد، توفیق خواندن حزب های قرآن و قلم زدن برای جذاب ترین قسمت های آن...

 

من ماندم و این یه دونه وبلاگ که در آن جوانی هایم منعکس شد، خوشحالی و ناراحتی ها و دردل هایم، گاهی توفیق حاصل شد که قلم به انتشار مطالب و کتاب ها و نرم افزارها و فایل هایی زدم که به برکت وجودشان وبلاگم این روزها همین تعداد کم اما پر برکت بازدید کننده را دارد. حتی اسباب ایجاد یک آشنایی و وارد شدن به یک محیط کاری را به صورت موقت داشت برایم.

 

حالا این همه داستان نوشتن هم نداشت گفتن این چند خط فراز و نشیب از زندگی که؛ این روزهای زیاد، بسیار مطلب و درددل و تحلیل و محتوا و خلاصه ایده برای نوشتن دارم، اما  مشغله های بسیار روزگار دورمان کرده از چند دقیقه شنیدن صدای آرام کیبرد و نوشتن صدای بلند ذهن که گاهی ساعت ها خواب را از من میگیرد.

 

حتی نوشتن آن پست و رخداد بسیار مهم که جایش در وبلاگم خالی مانده است و قرار بود،محور اصلی آن رخداد زحمتش را بکشد اما فراموششان شد. و البته خودم ننوشتم که شاید نوشتن آن در سالگردش یه حال و هوای دیگری داشته باشد.

 

فکر کنم یک بار نوشته باشم که انسان از هیچ و بی ارزش ترین چیزها به خواست خداوند می شود، فرزند دلبند یک خانواده و سپس پا به دنیا میگذارد، سپس می شود برادر و خواهر، بعد دانش آموز، بعد دانشجو، می شود همسایه و دوست دیگران، می رسد به درجه همسری و سپس پدری، می شود کارمند و رئیس یک جایی، می شود پدر بزرگ و ... آخرش هم سهم ش یکی دومتر طول و عرض و ارتفاع.

 

اما قرار ما با خدا اون روز این نبود، این نبود در یک چرخه، مثل گوشت در چرخ گوشت، تکه تکه شویم... همان چیزی که این روزا من و امثال من در این زندگی مدرن می شوند...

 

انگار فراموش شده یک روز نزدیک به این روزها بشر زندگی می کرده است، یعنی آنچه هدف بود خدا بود، آنچه مهم بود خانواده بود، آنچه قشنگ بود محبت و دوستی بود، آنچه سرگرم کننده بود رفت و آمد و خوش بودن با خانواده و فامیل بود.. انگار فراموش شده قرار ما با خدا چی بود..؟

 

من می شوم همسر، همسر منظورم آن مخاطب عزیزم، دورت بگردم ها نیست، منظورم آن مردی است که قرار است مسئولیتی را به دوش بکشد، همان مردی که انگار در این بی وفایی روزگار باید منه نامی خویش را، چرخ گاریِ روزگار کند و در سخت ترین سنگ راه های پر فراز و نشیب باری را بر دوش بکشد که من و ما و خانواده و  جامعه و عرف و شرع و دوست و دشمن بر دوشش می گذارند.

 

نه شرع را جدا می کنم، میدونید چرا؟ چون شرع مقدس و دوست داشتنی، آن موقع می شود تازیانه بیدارباش، نه تازیانه نه، می شود بانگ بیدار باش.

 

آنقدر زیر این بارهای روزگار خم می شویم که نگاهمان به خاک است، به بی ارزش ترین همراه راه که زیرپایمان است و نگران آسفالت کردن آن هستیم برای راحتی گذشتن از راه... و می شویم غافل از آن خدایی که اون بالا، دقیقا وسط اون ابرهای سفید و خوشگل که توی آسمون آبی، همراه راهت هستند...

 

غافل از وبلاگ نوشتن که در مقابل این غفلت هیچ هم نیست!

درسته این روزها غافل هستم از نوشتن وبلاگ، اما اگر غم و غصه ای دارم از غم آن آسمان آبی است...

 

دور شدن از خدا و مشغول شدن به چندجا کار کردن و درس و ریختن پی زندگی، کم غصه ای نیست به جان جانان... چون اگر مشغول همان خدای بهتر از گلمان بشیم، راه دیگر سختی نیست، بلکه راه مرکب است و ما راکب...

 

اینجا جای یک چیز بزرگ دیگر هم خالی است، همان همراه، که "تا" نداشت ولی "به" مشغله ها مشغول و از ما شدن غافل...

 

اینجا اگر خالی است و نوشته ها به روزش نمی کنند، چون جای دوچیز خالی است، معبود و محبوب. هم وقت پر شدند، شک نکنید اینقدر اینجا خواهم نوشت که شما هم دیگر وقت خواندن آنها را نداشته باشید.

 

اِن.. شاء.. الله...

خوشبختی مفرط چیست؟ +عکس

سلام به شما و به وبلاگ خودمون.


خیلی وقته وبلاگ نویسی نکردم با اینکه کلی ایده و یادداشت داشتم و البته حتی قرار بود نویسنده محترمی افتخار بدن و اینجا بنویسند، بالاخره دیگه مالکیت معنوی دارند نسبت به داشته ها و حتی نداشته های بنده.


حالا چی شد که اومدم بنویسم؟ و خلاصه هم میخوام بنویسم؟ یه عکس و یک نظر جالب که خودش یک پیام بود، یه سبک زندگی و یک نوع تفکر.


عکسی قرار داده بودم از جاپایی سومی که برای موتور تهیه کرده بودم و  یه متن طنزی هم نوشته بودم و حتی اسمس کرده بودم به رفقا من باب تبلیغ که یک بزرگواری نظر جالبی گذاشتند.


با عرض سلام و ادب خدمت مسافرین پروازهای موتوسفر نصرآبادی. در راستای آسایش و رفاه شما مسافرین محترم در سفرهای سه ترک! یک جفت جاپایی سوم تهیه و بر روی موتونصرآبادی نصب خواهد شد. هدف ما جلب رضایت شماست :دی! عمر هم دست خداست و ما فقط وسیله ایم!!


یه برداشت خیلی ساده و یه قیاس کلی با اون چیزی که توی ذهنم بود، یه چیز جالب رو به ذهنم آورد و  انگیزه ای شد برای نوشتن ش توی وبلاگم.


اینجوری می نویسم نتیجه با شما:


بزرگوارانی رو توی فامیل و آشنایان دیدم که زندگی و رفت و آمد بهشون سخت میگذره چون وسیله ندارند، وسیله منظور دقیقا ماشینه و رفت و آمد با موتور رو خطرناک، ضایع و سخت می دونند.


و بسیاری هستند که به شخص بنده میگن چقدر خوبه وسیله داری و راحت رفت و آمد میکنی، در حالی که شخصا خودم از سرما و گرما خوردنش، دود و زمین خوردن ش و زخمی شدن هاش هم توی ذهنم تصویرها و خاطره هایی میاد و میگم انشالله خدا بهتون وسیله خوب به غیر از موتور بده. که اگر موتور خوبه اونا خیلی بهتره.


اما حالا این برداشت و نظر جالب رو که زیر عکس بالا قرار داده شده، ببینید:



اولی که دیدم نوشتند خوشبختی مفرط برام عجیب بود، که کجای این داستان به خوشبختی ربط داره؟ پرسیدم منظور چیه و نظر دوم قرار داده شد. 

میدونید چه برداشتی کردم؟ که احتمالا ایشون و همسرشون با موتور خاطره های خوبی رو باهم رقم زدند و وسیله ای بوده برای خوشبختی شون، یعنی یه جوری ازش استفاده کردند و دیدشون نسبت به این وسیله ی رفت و آمد طوری بوده که اسم ش رو گذاشتند "خوشبختی" ...

اخه میدونید؟ ما هم قدیم ندیم ها که دبستان راهنمایی بودیم و کل خانواده با موتور همه جا می رفتیم جز سفر! پراید نام گذاری ش کرده بودیم و می گفتیم با پرایدمون اومدیم. و واقعا هم با تمام سختی هاش و خیس آب شدن ها و لرزیدن از سرما روی موتور، راضی بودیم و لذت ش رو می بردیم. حالا بماند ما بزرگ شدیم و دیگه دوترک هم جامون نمیشه 

حالا یه نکته جالب ترتر رو هم که برداشت کردم از اون نظر بخونید: 
که چه دید قشنگ و جالبی دارند ایشون، که وقتی این موتور سه ترک میشه، یعنی یکی به این دو نفر اضافه میشه دیگه اسم اون "خوشبختی مفرط" هست... چیزی که من ازش حس قوی مادری و خوشحالی از متولد شدن یک فرزند و در نهایت اضافه شدن یک ترک سوار به این موتور رو برداشت کردم.

به نظرتون با این اوصاف به نظر شما خواننده محترم، خوشبختی چیزی غیر از این هست؟ یا به نظرتون این دید و همدلی چیزی جز خوشبختی هست؟ اصلا خوشبختی مگه چیه؟ مزدا سه؟ پراید؟ یا با موتور یعنی نمیشه حس خوشبختی کرد؟ اصلا موتور می تونه اسباب خوشبختی باشه؟

اصلا یه سوال بهتر از همه سوالای بالا:
به نظر شما نفس وجود موتور این حس خوشبختی رو ایجاد کرده؟ یا خوشبحتی از جای عمیق تری چون فکر و دل این خانواده بر اومده؟ 

به جرات میگم که جواب به این سوال ها، یکی از راه های خوشبختی است، حتی یکی از رازهای خوشبختی. 

حدیث با همین موضوع:
رسول الله (ص) می فرمایند: القناعة مال لا ینفد. 
قناعت مال و ثروتی است تمام نشدنی. «مستدرک الوسائل، ج 15، ص 226»

و همچنین إمام الحسین (ع) می فرمایند: القنوع راحة الأبدان. 
امام حسین - علیه السّلام - فرمود: قناعت مایه آسایش تن است. «بحارالانوار، ج 78، ص 128»

مطالب مشابه: 

خانواده دختر و پسرهای مجرد بخوانند: مهریه بر علیه مهر

سلام علیکِ و علیکَ و علیکم!


بریم سر اصل مطلب! مهریه...


خیلی جمله مشهوری است، حتی بچه ها هم از برنامه های تلویزیونی شنیدند و می دونند این جمله کجا کاربرد داره...



اما این یه جمله نیست، این روزها شده خیلی چیزها:

شده دغدغه و نگرانی جوون ها
شده از مهم ترین صحبت های بیشتر خواستگاری ها
حتی شده ملاک خیلی از ازدواج ها
حتی شده ملاک ازدواج ها

حتی شاید شده ملاک و ضمانت خوشبختی جوون ها ...


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


حالا اینجا رو دقت کنید... اینکه اصل قضیه مهریه رو چه کسی مطرح کرده به کنار، اما چیزی که خیلی انگار در مقدارش تاثیر گذاره، چیزی مبهم و خیلی خیلی متغیر است!


یه اسم جالبی هم داره که توی بحث های دیگه اجتماعی هم مثل حجاب و پوشش، یا ساده زیستی و تجملات یا کلا سبک زندگی استفاده میشه، صداش می کنند "عرف" !


ئه چه جالب! این کلمه رو هم می دونستید شما! بله میدونم میدونید، اما تو مو میبینی و من پیچش مو...


خوب، حالا این پیچش رو یکم باهم برسیم کنیم، چطوره!؟ اون هم از اول پیج! دقیقا همون جایی که مورد فراموشی و غفلت و بی مهری! قرار گرفته؟ 

خوب چون موافق هستید ادامه میدم...


 از قدیم ندیم ها رسم شیربها و جهیزیه و هدیه های قبل و بعد عروسی بوده، هرقوم و قبیله ای هم رسم و رسومی داشتند، بعضی هزینه های همه چیز نصف نصف هستند از اول تا آخر، بعضی ها جهیزیه را هم داماد میدهد، بعضی ها توافقی و بعضی ها ...


اما، همیشه از یه جایی به بعد داستان فرق میکنه (فرق کرد)، از اون جایی که صحبت از دستورات خدایی پیش میاد (پیش آمد) ، همان تنها دینی که بر اهمیت ازدواج، حقوق زن و مرد در ازدواج تاکید زیادی دارد و موضوع مهریه که شاید در فرهنگ های قبلی لزومی بر آن نبوده ( حتی در حد شیربها که به مادر گرامی داده میشده! یا هزینه ای که همین جوری به خانواده دختر پرداخت میکردند و دختر میشد برای آقا داماد و ... ) را در حد بالای علتِ صحت عقد و ازدواج مطرح می کند. 


در این حد که اینگونه نقل می کنند:  مهریه از نگاه شرع، حق زن است و وجه مهریه برای زن از شیر مادرش هم حلال تر است... 

می بینم که خانم های خواننده خیلی خوششان آمد، اما صبر داشته باشید...


حالا اینگونه نقل شدن جمله بالا را هم بخوانید لطفا: اگرچه که مهریه از نگاه شرع، حق زن است و وجه مهریه برای زن از شیر مادرش هم حلال تر است، اما وقتی رقم مهریه آن قدر بالا باشد که از حد توان مرد خارج باشد و مرد بداند که توان پرداخت این میزان مهریه را ندارد، از نگاه شرعی اشکال به وجود می آید. حتی اگر خودش زمان عقد به این میزان مهریه رضایت داده باشد.


توجه: زیاد دنبال جهت گیری و هدف مطلب از زبان بنده نباشید، و طبق این آیه عمل کنید لطفا: 

 فبشرعبادالذین یستمعون القول ویتبعون احسنه (+)

پس بشارت بده به بندگانی که به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان (+)


خوب ادامه صحبت مون...، کجا بودیم؟ 

آها دنبال یک ملاک دینی، برای موضوع مهریه که ماهیتا به وسیله دین مطرح شده و واجب برشمرده است.


البته فکر کنم قبلش وضع الان جامعه و یک نظر رو در مورد مهریه مرور کنیم به بهتر پیش رفتن موضوع کمک میکنه، بخصوص اینکه کمک می کنه شما خواننده گرامی، کمی بیشتر با دیدگاه نگارنده آشنا شوید...


در جامعه ای که امروز زندگی میکنیم، مانند دیگر امور که هرکسی برداشت خودش را از یک اصل مهم و دینی دارد، در مورد مهریه هم نظرها و عمل های مختلفی است:


خانواده هایی آن را حق دختر می دانند و تصمیم با دخترخانم است، بعضی نظر، نظر پدر یا مادر خانواده است، بعضی مقدار آن را مبنی بر میزان ارزش دخترشان که بسیار است میگذارند و بعضی منتظر مقداری از سمت خانواده داماد هستند که میزان اشتباق بی نهایت آنها را انعکاس دهد، بعضی هم معیارهای عددی دارند چون نام دختر خانم به حروف ابجد، چون تعداد یاران امام زمان و تعداد پیامبران و بعضی هم چهارده معصوم (ع) که در سطح ایمان به این اعداد و اعتقادات و عمل هم باز تفاوت بسیار است.


این توضیحات بالا می شود همان عبارت "عرف" که بالاتر از آن نام بردیم.


حالا آنچه نظر خانواده و پدر بنده و اطرافیان من است:

پدر و مادر بنده اعتقاد شخصی و خانوادگی شان بر این است که یک دختر خوب و مومن و خانواده دار و پخته و ... ، آنقدر ارزشمند و قابل احترام و توجه است که هرچقدر هم مهر ایشان کنی، فرضا 1000 سکه طلا، هم کم است و کم خواهد بود. 



حال آنکه شاید خانواده ای نظرشان بر این باشد که باید هرآنچه ممکن است پشت قباله دخترمان باشد، که بلکه ارزشش در دیدگان دیگران بدرخشد...



یاد این سخن پدرم می افتم که در زمان جوانی و دقیقا دور و ور سن و سال من در آن روزگار به آن معتقد بوده است و امروزه به شکل امروزی تر بیانش را برایتان بالاتر نوشتم.


دختر اگر دختر خوب و ارزشمندی باشد یک فرقان!! (تعجب نکنید 25 سال پیش کم از نیسان آبی این روزها نداشته است) !! هم طلا پای آن دختر بریزی کم است و باید کوهی طلا پای او ریخت و اگر هم آن دختر خوب و با ایمان نباشد به اندازه یک فرقان... نیرزد...



نتیجه این سه حرف و تصویر می شود نا معادله ناجوانمردانه ای که اگر فاکتور سومی در آن قرار نگیرد می شود دومعادله و سه مجهول.... 

منظور از فاکتور سوم، همان فاکتور اصلی و ریشه ی مهریه است

داخل پرانتز: 

( از نکته های تلخ و دوست نداشتنی این بحث به این اشاره کنم که در این میان، عملا اخلاق و ایمان خواستگار و معیارهای دختر خانم و پسندیده شدن هایی که معمولا با معیارهای بسیار متعالی هستند انگار به فراموشی سپرده می شود.)



حالا برویم سراغ اصل مطلب. مهریه! البته آن فاکتور سوم، یا شاد آن فاکتور اول فراموش شده...

و آن مهریه مذکور در اسلام عزیز است.

مهریه ای که همچون بسیاری دیگر از احکام دین در قرآن کریم به آن دستور داده شده و سپس توسط پیامبر (ص) و معصومین (ع) تبیین و تعریف شده اند.


هرچه بگویید سخنان فوق الذکر نظر شخصی بنده بوده است و شما نظر دیگری دارید حق با شماست... پس در این قسمت حدیث هایی را از معصومین ذکر می کنم تا انشاءالله با هم، نظرات خودمان را با این احادیث محک بزنیم و ببنیم کدام به حق نزدیک تر هستیم . 


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


آنچه بیشتر به سمت خانواده دخترخانم ها برمی گردد:


. . . . . . . . . .

اَعظَمُ النِّساءِ بَرَکَةً اَیسَرُهُنَّ صَداقا

با برکت ‏ترین زنان، کم مهریّه‏ترین آنان است.

السنن الکبرى، ج 7، ص 235

. . . . . . . . . .

لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَإِنَّما هِىَ سُقیَا اللّه ِ سُبحانَهُ 

 در مهریه هاى زنان ، زیاده روى نکنید ؛ چرا که زنان ، در واقع ، باران خداوند سبحان اند.

. . . . . . . . . .

رسول اکرم (ص):

 بهترین زنان آن است که مهرشان آسان تر باشد

. . . . . . . . . .

رسول اکرم (ص):

بهترین مهر ها آن است که سبک تر باشد

. . . . . . . . . .

رسول اکرم(ص):

أفضَلُ نِساءِ اُمَّتِی أصبَحُهُنَّ وَجها وأقَلُّهُنَّ مَهرا

بهترین زنان آن است که رویش خوبتر و مهرش کمتر باشد

بحار الأنوار : 103 / 237 / 25 منتخب میزان الحکمة : 254

. . . . . . . . . .

حضرت امام صادق(ع):

خوبی زن آن است که مهرش کم باشد و شومی زن آن است که مهرش گران باشد.

. . . . . . . . . .

رسول اکرم(ص):

مهرها را سنگین نگیرید  مهر ومحبت را باید خداوند مهربان فراهم آورد  پول و مال مهر ومحبت نمی آورد

. . . . . . . . . .

امام صادق علیه‏السلام :

أمّا شُؤمُ المَرأةِ فکَثرَةُ مَهرِها وعُقوقُ زَوجِها .

شومى و ناخجستگى زن ، زیاد بودن مهریه او و نافرمانى از شوهرش مى‏باشد .

. . . . . . . . . .

و از آن طرف به مردان چنین یاداوری می شوند:


. . . . . . . . . .

رسول اکرم(ص):

هر کس زنی را با مهریه بگیرد، ولی در نیّت پلیدش قصد پرداخت مهریه را نداشته باشد، روز رستاخیز در قیافه زناکاران می آید.

کنز العمّال-ج16--ص323 

. . . . . . . . . .

امام علی (ع):

هر کس در مورد پرداخت مهریه به زنش ستم کند، که بوسیله آن زوجیّت او مباح گردیده، گرفتار زنا شده است.

بحار الأنوار- ج103 -ص 352

. . . . . . . . . .

امام صادق (ع):

مردی که زنی را به همسری می گیرد، و قصد پرداخت مهریه او را ندارد، عمل او حکم زنا را دارد. وسائل الشیعه - ج 15- ص21

. . . . . . . . . .

امام صادق (ع):
 من امهر مهرا ثم لاینوی قضائه کان بمنزله السارق
 هر که مهریه ای مقرر کند و قصد پرداخت آن را نداشته باشد در حکم سارق و دزد است.

. . . . . . . . . .

همچنین در مورد مهریه خلاف عرف که می گویند شان فامیل ما اینگونه است، چیزی نداشته و فقط در مورد نفقه و خرجی دختر خانم داریم که باید در شان خانواده ایشان باشند که در اصل با رعایت هم کفو بودن دختر و پسر در موقع ازدواج این موضوع عملا حل شده است.

. . . . . . . . . .


آنچه از قرآن کریم می توان استنباط کرد:


. . . . . . . . . .


 قرآن کریم، با لطافت و ظرافت بى نظیر مى فرماید: «وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَـتِهِنَّ نِحْلَةً .

 کابین زنانِ را [که به آنها تعلق دارد و] عطیه اى است از شما به آنها، به خودشان بدهید» . 


در این آیه کوتاه، به سه نکته اساسى اشاره شده است :

یک. از مهریه، با نام «صدُقه» یاد شده ، از مادّه «صِدق» بدان جهت که نشانه صداقت و راستین بودن علاقه مرد است . 

دو. الحاق ضمیر «هُنَّ» به «صدُقات»، اشاره به آن است که مهریه، به خودِ زن تعلق دارد ، نه پدر و مادر وى، و به اصطلاح، «شیربها» نیست .

 سه. کلمه «نِحله»، به روشنى دلالت دارد که مهریه ، در واقع ، چیزى جز هدیه و پیشکش مرد به زن نیست 


به نظر می رسد به نوعی حق انتخاب بایستی براساس عقده و نظر زوج باشد تا ملاک هایی همچون نظر مطلق! پدرومادر و آن هم براساس شاءن اشتباه جا افتاده و نادرستی که قبلا در این مطلب توضیح آن را دادیم.


. . . . . . . . . .


خداوند در آیه 27 سوره قصص مهریه دختر شعیب (ع) که به عقد حضرت موسی (ع) در آمده بود ، کارکردن حضرت موسی (ع) به مدت هشت تا ده سال بیان می کند.


چرا این را مانند مهریه در نظر میگیرم؟ چرا که این مبلغ در اختیار همسرش قرار گرفته است، وی سپس با گله ای از گوسفندان که از آن همسرش بود از مدین کوچ می کند.

. . . . . . . . . .


سنت پیامبر: 

. . . . . . . . . .

 پیامبر(ص) حضرت فاطمه (س) را در برابر یک زره حطمی که سی درهم ارزش داشت به علی تزویج کرد.(کافی ، کلینی ، ج 5 ، ص 377) 


باید گفت که هر ده درهم یک سکه دینار بود. پس سی درهم به اندازه سه دینار زر بود که از سوی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی (ع) به عنوان مهریه قرار داده شده بود.

همچنین این مبلغ در آن زمان مبلغ کمی نبود چرا که ضروریات زندگی با آن تهیه شد. 



چه بسیار به جاست که تذکر بدیم که چه شاءنی بالا تر از خانم فاطمه (س)... و به نظر می رسد اگر طبق سنت پیامبر میخواهیم عمل کنیم، ملاک های شان دختر خانم ها موارد دیگری جز مهریه باید در نظر گرفته شود.



. . . . . . . . . .


نتیجه:

. . . . . . . . . .

با توجه به موارد بالا که کاملا احادیث و آیات قرآن را شامل می شدند، به نظر می رسد، مهریه مناسب مهریه ایست که شوهر امکان پرداخت و اداء آن را داشته باشد. توافقی بر اساس اعتماد و بر اساس ملاک های اخلاقی و ایمانی طرفین باشد. 


و باید به خاطر داشت موارد ازدواج همه از جمله اموری هستند که در هر زوج نسبت به زوج های دیگر به سبب تفاوت بسیار اخلاقی، ایمانی، مادی، خانوادگی و فرهنگی، متفاوت است و نباید با ملاکی اشتباه به نام "عرف" برای همه نسخه ای یکسان پیچید!


. . . . . . . . . .

در پایان مطلب:


می دانم درون یک مطلب بیش از حد شاید حدیث و آیه قرآن آورده شد، اما این روزها از بسیار تجربه های متفاوت و متنوع، به این نتیجه رسیده ام هرچه سختی و مشکلات شخصی و خانوادگی و اجتماعی داریم بخاطر دوری از اسلام عزیز است و بس...

اسلامی که اگر واقعا آن را بشناسیم و مردانه و با تقوای الهی به آن عمل کنیم، جامعه ای خواهیم داشت همچون بهشت، همان جامعه ی موعود که با ظهور امام عصر (عج) انشاءالله به آن کاملا دست خواهیم یافت...

می دانم هرآنچه پشت سراسلام گفته می شود از نامسلمانی ماست، انشاءالله با مرور این مطلب، دین سنگین مبین اسلام که برگردنمان مانده است را (اسلام عزیزی که آینده روشن مان با آن رقم خواهد خورد) ادا کنیم. 

به امید آنکه شروع زندگی های ما، زندگی های ما و حیات و ممات ما قدمی هرچند کوچک برای ظهور امام عصر (ع) باشد ...



مطالب مرتبط: 

باز نشر شده در:

مشرق - عمارنامه - فرهنگ نیوز - عرش نیوز - ویستا - شهدای کازرون

بهترین شغل برای خانم ها

سلام علیکم


توی شبکه اجتماعی ها داشتم اسکرول موس رو نرمش میدادم که دیدم بزرگواری نوشته اند بهترین شغل برای خانم ها فلان کار است چرا که این مزیت ها را دارد...

ایشان اگر اشتباه نکنم مهندس و شاغل هستند، در نتیجه ذهن ایشان شرطی است به اینکه: حالا که زن باید کار کنه این کار بهتره و اون کار نه، خوب نیست.


اما دید من به این قضیه کاملا متفاوته و بعد از چندین ماه مشورت و مشاهده و تفکر و مطالعه به این نتیجه رسیدم که یک زن، برای کار کردن در بیرون از خانه خلق نشده، حالا بماند جامعه ای مثل تهران و شهرهای بزرگ که خودشون مشکل اصلی هستند برای بنیاد خانواده!!


البته کشفی که در پاراگراف قبل ذکر کردم کشف جدیدی نیست چراکه بسیاری از احادیث و نقلیات علماء و بزرگان دین این موضوع رو تایید میکنند و حتی این مشاورین درس خوانده در مکتب های غربی هم کمتر تلاش میکنند برای رد اون مگر اونها که خیلی روشنفکر هستند!!!


به نظرم خانه داری و مادری و تربیت فرزند والاترین شغله برای یک خانم، یه خانم نباید توی استرس و فشار کاری قرار بگیره و اصل جایگاهش توی خانواده تحت تاثیر قرار بگیرد.


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


 در سبک زندگی ای که ما بهش نیاز داریم زن ستون اقتصادی نیست، ستون آرامش و رسیدگی به خانواده و تربیت یک نسل، یک عالم، یک دانشمند، سیاست مدار و... هست.


در سبک اشتباه رایج الان زن نهایتا میتونه بشه وزیر و سفیر و اینها در حالی که همان ایشون میتونه مثل خیلی از مادرهایی که من اطرافم میبینم یک سفیر تربیت کنه با چه ایمان و خانواده ای، یک حسابدار تربیت کنه، یه معلم و یک فنی کار حرفه ای و یه خونه پر از آرامش و امنیت...


بهترین شغل برای مادرها مادریه، مگرنه که بهشت زیر پای مادران است، مگرنه اینکه جهاد زن در خانواده است، مگرنه اینکه از دامن زن مرد به معراج میرود...


پ ن: این صحبت امام خامنه ای همیشه توی گوشم میپیچه که گفتند، هیچ کاری نیست که خانمی اون رو توی جامعه زمین بذاره و مردی نباشه که برداره و انجامش بده... اما مادری کار هیچ مردی نیست، یه مرد هیچ موقع *نمی تونه مادر (با تمام تعاریف بزرگ و متعالی ش) باشه 


پ ن: ما بچه مذهبی ها، نیاز به بازیبای خودمون داریم، توی این زندگی ماشینی و شهری، سخت درگیر مادیات شدیم، ذهن مون شرطی شده به چیزهایی که خلاف مکتب و شرع مون هست. ای کاش بتونم و وقت کنم و بیشتر بنویسم، برای موضوع هایی چون گرانی و وظیفه و رفتار یک بچه حزب للهی ، چه در کلام و چه عمل، قناعت بزرگترین گنج، صبر و توکل، بخشش و انفاق، دستگیری از هم نوع و ...