آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

ما بنده های بد قول برای خدا

سلام


یادتونه روز ازل بعد اینکه اون بار که آسمان و زمان بر دوش نگرفتند را، من و شما به دوش گرفتیم و خدا ازمون قول بندگی گرفت و ما قبول کردیم؟ 


یادتونه که چقدر از بدقولی و دیر اومدن یک دوست و آشنا سر قرار، یا حتی یک مهمان که منتظرش بودیم، چقدر دلگیر یا حتی نگران شدیم؟ هرچند که اون قرار و مهمونی با اون یکی دوساعت یا حتی بیشتر تاخیر افتادن، آنچنان خراب نمیشد؟


حالا شما که کم و بیش این دو مورد بالا رو یادتونه، یه چیزو میشه به من که نه، به خودتون صادقانه بگید؟

  • شما چقدر یادتونه که از دیر خوندن یا حتی قضا شدن نماز اندازه دومورد بالا ناراحت شده باشید از خودتون؟
  • چقدر فکر کردید که میشه که خدا از دیر خوندن یا نماز خوندن شما ناراحت بشه؟
  • چقدر حق میدید که یکی بگه، خدا بهترین دوسته؟ و باید زود رفت سرقرار با این دوست خوب؟ که کلی چیز ازش می گیریم همیشه سر همین قرار ها؟ 
  • چقدر تا حالا ناراحت شدید از کسی که بهتون یادآوری کرده نمازتون رو اول وقت بخونید یا قضا نشه؟
  •  یا چقدر ناراحت شدید از کسی که سر افطار و شام توی مهمونی قبل شروع کردن غذا رفته سر مهم ترین قرار؟ 

بگذریم، همین قدر کافیه، کلاه خودتون قاضی، همون طور که در آخرت خداوند غفور، خودمون رو قاضی نامه اعمال خودمون میکنه. همون روز که عاجز می مونیم از حساب کتاب اعمال خودمون خدای نکرده!


حاسبوا قبل ان تحاسبو


خوشبختی مفرط چیست؟ +عکس

سلام به شما و به وبلاگ خودمون.


خیلی وقته وبلاگ نویسی نکردم با اینکه کلی ایده و یادداشت داشتم و البته حتی قرار بود نویسنده محترمی افتخار بدن و اینجا بنویسند، بالاخره دیگه مالکیت معنوی دارند نسبت به داشته ها و حتی نداشته های بنده.


حالا چی شد که اومدم بنویسم؟ و خلاصه هم میخوام بنویسم؟ یه عکس و یک نظر جالب که خودش یک پیام بود، یه سبک زندگی و یک نوع تفکر.


عکسی قرار داده بودم از جاپایی سومی که برای موتور تهیه کرده بودم و  یه متن طنزی هم نوشته بودم و حتی اسمس کرده بودم به رفقا من باب تبلیغ که یک بزرگواری نظر جالبی گذاشتند.


با عرض سلام و ادب خدمت مسافرین پروازهای موتوسفر نصرآبادی. در راستای آسایش و رفاه شما مسافرین محترم در سفرهای سه ترک! یک جفت جاپایی سوم تهیه و بر روی موتونصرآبادی نصب خواهد شد. هدف ما جلب رضایت شماست :دی! عمر هم دست خداست و ما فقط وسیله ایم!!


یه برداشت خیلی ساده و یه قیاس کلی با اون چیزی که توی ذهنم بود، یه چیز جالب رو به ذهنم آورد و  انگیزه ای شد برای نوشتن ش توی وبلاگم.


اینجوری می نویسم نتیجه با شما:


بزرگوارانی رو توی فامیل و آشنایان دیدم که زندگی و رفت و آمد بهشون سخت میگذره چون وسیله ندارند، وسیله منظور دقیقا ماشینه و رفت و آمد با موتور رو خطرناک، ضایع و سخت می دونند.


و بسیاری هستند که به شخص بنده میگن چقدر خوبه وسیله داری و راحت رفت و آمد میکنی، در حالی که شخصا خودم از سرما و گرما خوردنش، دود و زمین خوردن ش و زخمی شدن هاش هم توی ذهنم تصویرها و خاطره هایی میاد و میگم انشالله خدا بهتون وسیله خوب به غیر از موتور بده. که اگر موتور خوبه اونا خیلی بهتره.


اما حالا این برداشت و نظر جالب رو که زیر عکس بالا قرار داده شده، ببینید:



اولی که دیدم نوشتند خوشبختی مفرط برام عجیب بود، که کجای این داستان به خوشبختی ربط داره؟ پرسیدم منظور چیه و نظر دوم قرار داده شد. 

میدونید چه برداشتی کردم؟ که احتمالا ایشون و همسرشون با موتور خاطره های خوبی رو باهم رقم زدند و وسیله ای بوده برای خوشبختی شون، یعنی یه جوری ازش استفاده کردند و دیدشون نسبت به این وسیله ی رفت و آمد طوری بوده که اسم ش رو گذاشتند "خوشبختی" ...

اخه میدونید؟ ما هم قدیم ندیم ها که دبستان راهنمایی بودیم و کل خانواده با موتور همه جا می رفتیم جز سفر! پراید نام گذاری ش کرده بودیم و می گفتیم با پرایدمون اومدیم. و واقعا هم با تمام سختی هاش و خیس آب شدن ها و لرزیدن از سرما روی موتور، راضی بودیم و لذت ش رو می بردیم. حالا بماند ما بزرگ شدیم و دیگه دوترک هم جامون نمیشه 

حالا یه نکته جالب ترتر رو هم که برداشت کردم از اون نظر بخونید: 
که چه دید قشنگ و جالبی دارند ایشون، که وقتی این موتور سه ترک میشه، یعنی یکی به این دو نفر اضافه میشه دیگه اسم اون "خوشبختی مفرط" هست... چیزی که من ازش حس قوی مادری و خوشحالی از متولد شدن یک فرزند و در نهایت اضافه شدن یک ترک سوار به این موتور رو برداشت کردم.

به نظرتون با این اوصاف به نظر شما خواننده محترم، خوشبختی چیزی غیر از این هست؟ یا به نظرتون این دید و همدلی چیزی جز خوشبختی هست؟ اصلا خوشبختی مگه چیه؟ مزدا سه؟ پراید؟ یا با موتور یعنی نمیشه حس خوشبختی کرد؟ اصلا موتور می تونه اسباب خوشبختی باشه؟

اصلا یه سوال بهتر از همه سوالای بالا:
به نظر شما نفس وجود موتور این حس خوشبختی رو ایجاد کرده؟ یا خوشبحتی از جای عمیق تری چون فکر و دل این خانواده بر اومده؟ 

به جرات میگم که جواب به این سوال ها، یکی از راه های خوشبختی است، حتی یکی از رازهای خوشبختی. 

حدیث با همین موضوع:
رسول الله (ص) می فرمایند: القناعة مال لا ینفد. 
قناعت مال و ثروتی است تمام نشدنی. «مستدرک الوسائل، ج 15، ص 226»

و همچنین إمام الحسین (ع) می فرمایند: القنوع راحة الأبدان. 
امام حسین - علیه السّلام - فرمود: قناعت مایه آسایش تن است. «بحارالانوار، ج 78، ص 128»

مطالب مشابه: 

چگونه سعادتمند شویم؟

در چهار کلمه است راه سعادتمند شدن، چهار کلمه که یک جمله ساده را تشکیل می دهند:

آنچه می دانید  عمل کنید


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


در ادامه برای روشن تر شدن این جمله چند مثال ساده را  پدر نقل کردند:


مثلا امروز اوستا قدرت (نقاشی ترک زبان و بسیار خوش مشرب و با معرفت) تعریف کردند که در سن 12 سالگی داشتند زمین رو شخم میزدند، سنگی مزاحم بوده، برادر ایشون اون رو به زمین بغلی پرت میکند!


پدرشون میره و سنگ رو برمیداره و می اندازه در جوی، و میگه چرا انداختی آن زمین اگر میدانی خوب نیست؟ 


بله، همین قدر ساده است، آنچه می دانید عمل کنید


و شاهد قرآنی این راه سعادتمند شدن هم این آیه شریف است که:

لایکلف الله نفسا الا وسعها (+)


پدر همچنین اعتقاد دارند که عمل به آن چیزی که میدانی باعث می شود همه ی آنچه نمیدانی الهام شود و خداوند در این راه کمک راه خواهد بود انشالله.


مطئنا همه ی آنچه به نقل و بفرموده پدر نوشتم، شاخه ای از شاخه های تقوا دسته بندی می شوند، "تقوا" کلمه ای که دست یافتن به آن عین سعادت دنیا و آخرت است.


رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

    بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت


همچنین آیت الله بهجت (ره) نیز سخنرانی بسیار گیرا و زیبایی دقیقا با همین موضوع و مفهوم دارند که مطالعه آن و یا دیدن ویدئو آن سرشار از لطف و برکت و مهربانی است.


ایشان اینگونه شروع می کنند: « من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم »   هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که ... ( مطالعه تمام سخنرانی )  


پ ن: بفرموده پدر در 50 دقیقه بامداد با نیت رضایت خداوند و اطاعت محض از پدر دست بر قلم بردم تا نقلی از پدر در راستای تربیت دینی پسر 24 ساله اش را مکتوب کنم.


پ ن: مطمئنا شواهد بسیاری در تایید این حرف پدر گرامی در بین احادیث و روایت موجود می باشد که انشالله به متن اضافه خواهد شد. اگر هم توفیق آن نبود شما خواننده گرامی سعادت خواندن آنها و مهم تز از آن "عمل به آنها " را از دست ندهید انشالله.

پ ن: سایه تان مستدام که این روزها، در این سن بی داد غرور و منیت، تجربه جدیدی از شنیدن نصیحت های شما بدست آورده ام، تجربه بزرگ شدن، شنیدن نصیحت هایی بسیار جدی و گاه تند ولی احساس خلاف روال، احساس بزرگ شدن و بزرگ تحویل گرفته شدن. از عمر بنده کم باد و بر عمر شما و برکت افزون باد انشالله